Tuesday, May 31, 2005

ستاره ام


حتی در سر در گُمی
افکارم
و در همه خوابهايم
هميشه ستاره ای به من چشمک می زَند !
ستاره ای که در دور دست های زندگی
قرار بود جزيره آرامش من بشود
ستاره ای که هنوز اينجاست
ستاره ای که در رويا ها و بيداری ام همه جا همرَه منَست
من " و " ستاره ام " هنوز باهم مَست ميکنيم
ستاره ام رو بغل ميکنم
و با صدای بلند می خنديم به اين دنيای محدود
ستاره ... ستاره ...ستاره ها !

Monday, May 30, 2005

زندانی سياسی آزاد بايد گردد


اين روز ها اکبر گنجی به سمبل مقاومتِ زندانی سياسی در ايران تبديل شده . اما برا ی من سمبل مقاومتِ زندانی سياسی " احمد باطبی " دانشجوی طغيانگری است که هيچگاه در هيچکدام از جناح های دولت جمهوری اسلامی و هيچ کدام از احزاب و روزنامه های وابسته به آنها عضويت نداشت . اکبر گنجی برای من همان " فرد خودی و قسمتی از سيستم فکری " داخل حکومت ايران است که چند سال پيش ، پس از قتل های زنجيره ای نويسنده گان ، بنا به دلايلی شروع به افشا گری کرد . شايد يکی از دلايلی که شروع به افشا گری کرد " عدم امنيت جانی برای خودش بود " حتی دلايل قطعی اين افشا گری ها رو هم نميدونم که چرا شخصی که اينهمه اطلاعات محرمانه و درونی داشت يکباره " طغيان " کرد ؟ اما " اکبر گنجی " برا ی من فقط يک زندانی سياسی و عقيدتی است که اتفاقا اصلا " انديشه و تفکراتش " رو قبول ندارم ، ولی به نام آزادی در حد خودم برای آزاديش تلاش می کنم . تمام زندانيان سياسی ، عقيدتی بايد آزاد شوند . کشور ايران با بيشترين تعداد بزرگترين زندان روزنامه نگاران در خاور ميانه هست .
بيانه پن لاگ برای آزادی اکبر گنجی

بيانه گزارشگران بدون مرز برای آزادی اکبر کنجی

ترانه سرودی به ياد تمام زندانيان سياسی در ايران

شعاری که از زمان رضا شاه تا به حال در ايران طنين اندازه زندانی سياسی آزاد بايد گردد. اسامی زير فقط بخش بسيار کوچکی از زندانيان سياسی است . به ياد هزاران زندانی سياسی گمنامی که هم اکنون در زندانهای مخوف جمهوری اسلامی هستند با هم فرياد سر دهيم: " زندانی سياسی آزاد بايد گردد"
 


 

 


 

Saturday, May 28, 2005

هميشه در سفر

روزهای آفتابی آخر هفته ...بودن در کنار عزيزانم و خاطراتی که با يک کلمه دوباره جون ميگيرَند و انگار هميشه زنده هستند
و اين ترانه هنوز بخش بزرگی از زندگی من می شود ... جاده ...سفر ... خاطراتی که پشت گذاشته ام ...

Friday, May 27, 2005

FREE like a BIRD

Thursday, May 26, 2005

خودسوزی زنان ، اعتراضی به قوانين نوشته و نانوشته وحشيانه و ضد زن

خودسوزی زنان از نوع اعتراضی ،عکس های دلخراش بعدا از سوختگی دخترکی 18 ساله

ديدن اين عکس ها و خوندن او ن مقاله من رو به ياد خاطره ای انداخت
" نظميه " 15 ساله دختر پدر ومادری از کردهای ترکيه بود که 18 سال پيش برای کسب و کار به فرانسه آمده اند . تا امروز دختر ياغی و شرور بود و با خانواده و سنت های دست و پاگيرش نمی ساخت . می خواست مثل ديگران ، دختر های دور وبرش زندگی کند . دوست پسر داشته باشد به شب نشينی برود گاهی سيگار بکشد و آبجو بنوشد و آرزو داشت بعد ها عکاس شود و جنگ و دعوا بين خانواده و برادر غيرتی 20 ساله و عمو زاده ها و خاله زاده ها از طرفی و " نظميه " از طرف ديگر . نتيجه : يک شب که پدرو مادر خيال می کنند دخترشان با پسری رابطه داشته و ديگر باکره نيست و آبرو و شرافت خانواده رو لکه دار کرده ! لنکه ننگ ومايه خفت و رسوائی ... آنها " نظميه " را به جنگلی نزديک می برند ، پدر و مادر مهربان و عمو زاده می ايستند به تماشای فاجعه و برادر ، خواهر 15 ساله را خفه می کند . جسد را همانجا می اندازند و شرافت و آبرو .... را با ز می يابند و بر می گردند به آغوش گرم " خانواده " و خواب ناز بی دردسر ! ( در کالبد شکافی معلو م می شود که دختر باکره بوده ) موقع قتل دختر نه جيغ می کشد و نه فرياد می زند فقط می پرسد چرا ؟ چرا ؟ ( به نقل از روزنامه لوموند فرانسه 2.12.94 ) اون روزها من هفته ای 3 روز در پاريس بودم و بعنوان يک مرد شرقی الاصل از " مذکر " بودنم شرم داشتم ! تا جايکه حافظه ام يار ی ميکنه چند سال پيش در سوئد ، آلمان ، امريکا و انگليس هم از اين نمونه ها داشتيم که به قتل های ناموسی معروف هستند ! 100 % اين خانواده ها مهاجر ، مسلمان ، بی فرهنگ و کم سواد هستند و جالب اينکه تقريبا تمام اين دختران قربانی متولد کشور ميزبان ( غربی ) هستند ولی ارتجاع فکری خانواده اشان اجازه زندگی آزاد رو به اونها نميده . چند سال پيش هر روز صبح در مسير خونه تا ايستگاه قطار با دخترکی 6 و يا 7 ساله که بطور ناشيانه ای روسری به سر کرده بود و پدرش دستش رومحکم گرفته بود هم مسير بودم در تمام طول راه پدر ( که فکر می کنم بنگلادشی بود ) در گوش دخترک مظلوم قران می خواند ! بارها خواستم دخالت کنم ... لعنت به سيستم شستشوی مغزی . بعد از مدتی کلنجار رفتن با خودم مسيرم رو عوض کردم . 5 دقيقه پياده روی اضافی تا يک ايستگاه قطار ديگه ، تا با انها همراه نباشم ! و از شر عذاب صبحگاهی راحت شدم . باشد روزی که هرگز شاهد چنين فجايعی در هيچ کجای دنيا نباشيم . نحوه زندگی و آزدای دختران در کشورهای پيشرفته در مقايسه با زندگی دختران شرقی که هنوز بايد در قيد و بند روسری و سنت و ادا و اطوار های " مردان " فاميل باشند عذاب آور و تلخ است ! افسوس ! .
ترانه " ای زنان ايران " با صدای " گيسو شاکری و همچنين " ترانه " ای نيمه دگر " از سروده های "مينا اسدی " و با صدای " گيسو شاکری "

Wednesday, May 25, 2005

فمينيست های طرفدار ولايت فقيه

هشتاد و نُه زنِ بی چهره !

قابل توجه فمينيست های اسلامی ! به ظاهر مُدرن ! با کمی آرايش و ترجيحا نويسنده وبلاگ که از اونجا به " دکتر معين جونشون !!! " پيغام بفرستند ! شرمتان باد بسيجی های بزک کرده !! ! من زنان بی سواد کوچه و بازار که در صف گوشت و مرغ از دولت گله می کنند و هميشه به اوضاع کنونی معترضند رو به هزاران هزار از اين فمينيست های وبلاگ نويس دانشگاه رفته ترجيج ميدهم

با خوندن سايت کسانی که دارن برای رد شدن معين گريه و زاری ميکنن و فرداش دوباره برا ی معين !!! ( با اون خواننده لوس انجلسی اشتباه نشه ! هر چند هر دو دلقک اند در دو صحنه متفاوت ) دُم تکون ميدن که رهبر بالاخره موافقت کرد !!! پس ما هم می تونيم "آزادانه " ( بيچاره لغت آزادی ) رای بدهيم ! فراموش نکنيم که در قرن 21 همين افراد شيک و ماتيک زده ، و پسرانی با موهای ژل زده در عاشوار " گريه " می کنند و سالی چند بار ی به اين مکان ها سر می زنند تا گناهانشان بخشيده شود !!
چه زيبا گفته اند " خلايق هر چه لايق "

تاخير فاز

بازم قابل توجه همون فمينيست های اسلامی ياد شده در بالا ! شما به اين ها رای ميدهيد ؟؟؟ پس اون ژست مترقی و کوروش و خشايار و تمدن و فرهنگ 2500 ساله اتون رو در روز انتخاب مابين اين ملا ها توی کدوم کافی شاپ شمرون قايم ميکنيد ؟ ديدن اين عکس من رو به ياد جريان " اسمشو نيار خودشو بيار " انداخت . حالا هم رای بده ولی عکسش رو به دنيا نشون نده ... کدوم آدمی با نيمچه عقل سالم می تونه به يکی از اينها رای بده ؟

Tuesday, May 24, 2005

تحريم انتخابات و نمايش مسخره آخوندی

باز هم فريب ... باز هم ريا ... عده ای مثلا روشنفکر در ايران نشسته اند و دارند همگام با دعوای ملا های با عمامه و بی عمامه گاهی به طرفداری از اين جناح حکومت و گاهی به طرفدرای از جناح ديگه در روزنامه ها و سايتهای اينتر نتی بهم می پرند جای بسيار تعجب داره ... اين خانمها و آقايون حاضرند اعتراف کنند که همگی با نظام ولايت فقيه موافق هستند ؟ البته نه ! چون اون وقت چگونه ژشت و ُپز مترقی روشنفکر به خود بگيرند ؟!؟ کدام يک از کانداياهای رياست جمهوری با حداقل های آزدای در ايران موافق هست ؟ ولاِيت فقيه ..حجاب اجباری ...سرکوب همگانی ... 8 سال پس از 2 خرداد کذائی نگاهی با آمار افزايش فقر و بيکاری ، سنگسار و اعدام در ملا عام و ... می بايست به اينان درس خوبی آموخته باشد ولی افسوس که از تورنتو تا تهران و توکيو ...عده ای يا برای منفعت مالی و يا بسان " کبک " سر در برف فرو برده اند و هنوز اميدوارند که اين بار سيد خندان ديگری که کمی هم درس خوانده ؟!؟!؟ بتونه سکان اين کشتی غرق شده در منجلاب فساد و کشتار رو به دست بگيره و به کمک همين آقايون و خانومها به ساحل نجات برسونه !
گويا اين ملت قرار نيست هيچگاه از تاريخ درس بگيرند !
در قرن 21 کدوم کشور رو سراغ داريد که با ملتش اينطوری بازی کنه ؟ مسولين و رهبر ؟!؟ روی همون مثلا روشنفکر ها حساب باز کردن که در اقصی نقاط دنيا بعضی ها با دستمزد و بقيه بدون جيره و مواجب برايشان هورا بکشند ! افسوس که اين ملت مشکل هويت داره ... فراموشی داره ... افسوس ! دخترانی که با روسری های نصفه نيمه و دوست پسر و ... به ولايت فقيه رای ميدهند ... مردانی که مشروب می خورند ولی هنگام انتحابات به ملا ها رای ميدهند و ولايت فقيه رو قبول دارند ! ..مشکل هويت جامعه ايرانی هنوز بزرگترين مسئله ايرانيان نيمچه مسلمان ونيمچه بی دين هست ! ...
عکس بالا رو از اينجا برداشتم !

Monday, May 23, 2005

دود قليون در لندن

Sunday, May 22, 2005

" بايد يکی شويم "

اين وب لاگ به نشانه ی همبستگی با زندانيان اهل قلم و حمایت از اکبر گنجی - که اکنون در اعتصاب غذا به سر می برد - و مجتبی سميع نژاد و تحصن روزنامه نگاران در مقابل ساختمان مجلس، و نيز در اعتراض به رفتار وقيحانه ی نمايندگان رهبری با خبرنگاران، امروز يکشنبه به صورت سفيد منتشر می شود.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
به پيشنهاد وبلاگ ف.م سحن

Saturday, May 21, 2005

ماندنی ترين !


آسمان ،
تو شاهد باش
ببين
تمام قصه ها و غصه ها را سوزاندم
ولی
آرزوها ،
مانده گارند
و هنوز
" عشق "
تمام ناگفته هاست !

Friday, May 20, 2005

وبگردی آخر هفته

وبلاگ نويس مقيم لندن ، " مهرداد " که به کارهای گرافيک مشفو ل هست با ذوق و سليقه خاص خودش عکس شخصيت های معروف رو با هم مقايسه کرده . حتما ببينيد.

وبلاگ نويس ديگه که اتفاقا اون هم مقيم لندن هست " شاهين " با گزارش های جالب انتخاباتی و فعاليتهای پارلمانی از اروپا گرفته تا استراليا و ايران داره فعاليت میکنه . ديدن عکس ها و گزارشات رو به همه پيشنهاد می کنم .

131 عکس جديد از بازار تجريش و حال وهوای مردم رهگذر و ... بهتره خودتون بريد و ببنيد

آهنگ بسيار زيبای " پرواز " کاری از گروه با استعداد " Axiom of choice "

نه عقابم نه کبوتر اما، چون به جان آيم در غربت خود
بال جادوئی شعر، بال رويائی عشق ، ميرسانند به افلاک مرا
اوج گيرم ... اوج ... ميشوم دور از اين مرحله دور
ميروم سوئی جهانی که در آن
همه موسيقی جان است و گل افشانی نور، همه گلبانگ سرود
تا کجا ها برد آن موج طربناک مرا
نزده بال و پری بر لب آن بام بلند
ياد مرغان گرفتار قفس ميکشد، باز سوی خاک مرا

Thursday, May 19, 2005

سال روز تولد دکتر محمد مصدق

دکتر محمد مصدق بی شک از بزرگان تاريخ ايران زمين هست ... ايران و ايرانی تا ابد به همت و مبارزه " دکتر مصدق " مديون هست ... ملی کردن صنعت نفت ، با تمام دسيسيه هائی که ابر قدرتها و در را س اونها استعمار انگيس به پا کرده بود ، تنها و تنها با همت و مبارزه اصولی زنده يا د دکتر مصدق و پشتيبانی ملت به ثمر رسيد . در روز 21 ماه می برابر با 31 ارديبهشت به مناسبت تولد اين بزرگ مرد تاريخ ايرانی مراسمی در شهر کلن آلمان برگذار خواهد شد .... باشد که روزی به ياد اين مرد بزرگ باشيم و يادش رو همانطور که در خور و شايسته اون شخصيت هست گرامی بداريم . پس از قيام بهمن ماه سال 57 وقتی دولت ارتجاعی – اسلامی که هنوز موفق به قلع و قمع اکثر آزاديخواهان نشده بود اداره پست تمبری به ياد بود 100 سال تولدش چاپ کرد ... افسوس که ديکتاتور ها حتی نتوانستند خيابانی به نام او را در قلب تهران تحمل کنند و اين در حاليکه ايست که در قاهره پايتخت کشور مصر خيابان بزرگی به نام دکتر محمد مصدق نام گذاری شده ... گروه موسيقی امريکائی به نام مصدق پارسال شروع به فعاليت کردند و چندين شعر در مورد مصدق و مبارزاتش خوانند ...افسوس که اکثر به اصطلاح خوانندگان ايرانی در لوس انجلس هنوز در خَم ابروی يار بی وفا و پَراندن کفتر هايشان هستند ! گاهی هم از روی شکم سيری اشکی برای اصفهان و شب های شيراز ميريزند تا از " غصه " دوری نميرند ! گاها با صدا های نتراشيده ونحراشيده در کافه های لوس انجلس در حين جُفت پراکنی يادی از مبارازن ملی هم می کنند ! ( لابد شنيده اند که با تحريک احساسات ملی شايد نوار های مبتذلشان کمی فروش بيشتر داشته باشد ! ) ملتی که در بحبوحه کودتای امريکائی – انگليسی 29 مرداد سال 1328 فرياد " يا مرگ يامصدق " سر داده بودن اما هرگز خاطره مصدق و خدماتش به کشور ايران را از ياد نخواهند بُرد ... به نام آزادی .. به نام حاکميت مردم بر مردم و به نام " دکتر محمد مصدق " سالروز ميلادش را جشن بگيريم .

**********

سومين جشنواره سينمای ايران در تبعيد- پاريس
19-22 مه 2005فرانسه /پاريس

افسوس که به علت کمبود وقت و کمی هم دوری راه نمی تونم در اين 2 مراسم ياد شده در کلن و پاريس شرکت کنم .

Wednesday, May 18, 2005

نردبان چه ارتفاع حقيری دارد

پنهان و آشکار نمی توان بود ... همه می دانند ... گاهی عبور و گذشتن هزاران َپستی و ُبلندی دارد ...گاهی همين َپستی و ُبلندی هاست که در نيمه راه نا اميد ميشوی و دوست داری به دنيای " آرام " گذشته برگردی ... سخت بود ...تلخ بود ... دشوار بود ... تنهائی بود ... غصه و دلگيری بود ... وسوسه نشدم ... رفتم و رفتم و رفتم ... زمين خوردم و کسی را يارای کمکی نبود ... دو باره به راه افتادم و رفتم ... پس از اون انتظار طولانی ...حالا بالا ی قله " شادی " نشسته ام و با تمام وجودم ، درک می کنم که " نردبان چه ارتفاع حقيری دارد " ... زيباست اين همه رنگ و هيجان ... بازهم ... بازهم ... آخرين فصل اين داستانِ چند ساله " شادتر ين " فصل تراژدی نانوشته ای شد که زندگی کرديم ! باز هم من عبور کردم و تو ماندی ! سبد گل بزرگی روی ميز لبخندی جاوادنه با خود به ارمغان آورده ... شادم ...ش ا د

Tuesday, May 17, 2005

! A Successful Pontoon Party



Annual boat party of boating club … sunny day … BBQ party … Drink ...Laughter … all made a PERFECT Sunday for all of us … not to mention the second BBQ party I went to which was Organised by the " Buddhist group " and it was great too … as always ended up in the bar till 4 am with few good mates afterwards ! LIFE can be beautiful if you allow it … who said Sundays are LAZY days ?

Monday, May 16, 2005

Beginning of the End

چه راحت از تو گذشتم و همه چيز تموم شد . از وقتی که دارم آغاز يک پايان رو ميسازم تا امروز ... هرگز به اين خوشحالی نبودم .

Saturday, May 14, 2005

نمايش انتخابات آخوندی

قبلا هم نوشته بودم که اين نمايشی بيش نيست و حالا کم کم داره ثابت ميشه که اين نمايش بسيار کودکانه هم هست ! فقط نگاهی به عکس ها بياندازيد ؟ من اگر اون جوانی که تی شرت چه گوارا پوشيده کانديدا بشه حتما بهش رای ميدم ! اصلا هر جای دنيا باشم ميرم ميگردم و سفارت ( جاسوسخونه ) اسلاميش رو پيدا می کنم و يک رای گُنده به اون آقا پسر ميدم ... شک هم ندارم که حتما می تونه يک کشور 70ميليونی رو به راحتی بگردونه ... اون خانم چادری هم بَدک نيست فقط اگه کمی اخم هاش رو باز کنه و قول بده هر روز اول ظرف هاشو بشوره ، کهنه بچه اش رو عوض کنه ! غذای آغاشون رو بپَزه و بعدش بياد به کار های مملکتی رسيدگی کنه ! اصلا چرا نه ؟ مگه مملکت اسلامی و قانون ولايت فقيه طرفدار حقوق خانمها نیست ؟ اسلامی - ايرونی های وطنی اينقدر به حق و حقوق خانمها اهميت ميدن که اصلا گفته اند " خانمها ی محترم برن توی آشپزخونه تا گرگه شاخشون نزنه ! " کار های جدی تر ومملکت داری هم که هزارا تا دردسر داره برای آغايون ! برابری احترام و از اين حرف ها همينه ديگه ! بهشت هم که هميشه زير پای مادر هاست ! البته اون آخوند ريشوی آخر عکس ها هم کم بَد نيست ، احتمالا نسبی با بن لادن هم داره ( قيافه هاشون که شبيه ) تازه با يک رای توی دهن آمريکا هم يک مشت محکم ميزنم ! داشتم فکر می کردم به کدومشون رای بدم که يک دفعه ديدم دوست وبلاگنويس خوبم هم خودش رو کانديد کرده ! انگار بحاطر دوستی و رفاقت هم که شده مجبورم بهش رای بدهم ! خوشبختانه هيچ وقت با ساز جمهوری اسلامی نرقصيدم که اين بار دوم باشه ! هنوز زياد مثلا " روشنفکر داخلی و خارجی " داريم تا صد باره گول بخوردند و به پای صندوق های فريب بروند . بهتره که اين بار هم همون ها بروند و رای بدهند و من بازم " حق رای " دادنم رو برای نوبت بعدی نگه دارم ... خلاصه هرچی باشه همون مثلا روشنفکر ها هستند که دارن توی 8 ساله گذشته اين دولت ارتجاعی 2 خردادی و مترقی !!!رو حلوا حلو می کنند و سنگينی اش رو ، روی دوش و شونه هاشون تحمل ميکنن !

سرزمين آفتابی ... سرزمين بی آفتاب وبلاگی !


هاله عزیز، نويسنده وبلاگ " سرزمين آفتاب " تصميم گرفته که وبلاگ ننويسه ... هر روز وبلاگش رومی خوندم و جای خاليش رو احساس می کنم . " هاله " بزرگ شده انگليس بود و همين باعث ميشد که خودم رو کمی بهش نزديکتر احساس کنم ... همه " ما " هائی که وبلاگ فارسی می نويسيم صرفنظر از اينکه توی کدوم کشور متولد و بزرگ شده باشيم " زبون مشترک فارسی " داريم که خودش بزرگترين پيوند توی دنيای اينترنتی هست ... هاله از معدود ايرونی هائی هست که کار گروهی کردن رو خوب بلده که به نظرم بخاطر ساليان زندگی در خارج از ايران هست . ... بهر حال سرزمين آفتابی هم رفت برای چه مدتی نمی دونم ... شايد برای چند ماه و شايد برای هميشه ... به " تصميمش " احترام می گذارم . آرزو می کنم که هر کجا هست شاد باشه. هاله جان تا دوردی ديگر بدرود

Friday, May 13, 2005

" X & Y " آخرين آلبوم گروه ColdPlay

يکی از گروههای موسيقی مورد علاقه من " Coldplay " آلبوم جديدی وارد بازار کرد. چند آهنگ از آلبوم جديد گروه " Coldplay " به نام " X & Y " بلافاصله پس سر از چارت های راديوئی در آورده . به نظر من بهترين آهنگ اين آلبوم " speed of sound " هست براش شنيدن به اين آهنگ اينجا رو کليک کنيد . دوستان آشنا به زبان انگليِسی هم می تونند " شعرش " رو در اينجا بخونند . گروه " Coldplay " 2 سال پس از آلبوم بسيار موفق " A rush of blood to the head " دوباره به صحنه برگشتند و برای ديدن تاريخ و محل تورهای کنسرت به اينجا برويد . تمامی اعضای گروه " Coldplay " از دانشگاه سابق من فارع التحصيل شده اند ! کاشکی کمی از استعداد اونها رو من داشتم ! . برای ديدن و خريذن تمام سی دی های گروه به اينجا برويد .

Thursday, May 12, 2005

دروغگوی تاريخ !

بزرگترين دورغ و شايد بزرگترين جوک تاريخ ، که تلخی اش برای سال های سال طعم دنيا رو تلخ کرده !
ديکتاتوری حکومت اسلامی به رهبری " خمينی " از همان روزهای اول با اعدام های بی رويه و بدون محاکمه سران حکومت شاه شروع شد ... به قتلگاه فرستادن دادن بيش از 1ميليون ايرانی در راه جنگی فرسايشی و بی نتيجه... اعدام دانش آموزان و نوجوانان در سال 60 و همچنان سرکوب و قتل و کشتار مخالفان ، جنگ ، خفقان، ترس و ارعاب پليسی شديد ، گشتن خانه به خانه و تعقيب و گريز هوادارن گروههای سياسی ، پُست های ايست بازرسی در تمام چهار راه های بزرگ و ... ارمغان حکومت اسلامی برای مردم ايران ... و بالاخره با دستور کشتار وحشيانه زندانيان سياسی در تابستان 1367 اين تراژدی غمگين کامل شد ... لکه ننگی که هرگز از دامن حکومت اسلامی پاک نخواهد شد ... بار ديگر نگاهی به مصاحبه خمينی اين سوال را به وجود مياره که براستی ديکتاتوری " مگه به چی ميگن ؟ در تمام تعاريفی که من از ديکتاتور خوندم " خمينی " ديکتاتوری سنگ دل و تشنه قدرت جلوه ميکنه .ديکتاتوری خمينی و نظامی که اون پايه ريزی کرد هنوز داره همون راه رو به روش های گوناگون ادامه ميده .
پی نوشت :
به ياد دوستی با قلبی بسيار بزرگ " کيوان دوست نژاد " به خاطر آرمانهايش در" 17 " هفدهمين بهار زندگی اش توسط همون ديکتاتور در سال 1361 اعدام شد به خانواده ی " کيوان " هرگز پيکر تنها پسرشان رو تحويل ندادند و اجازه برگزاری مراسم هم نداشتند !

Wednesday, May 11, 2005

! Strange event or LOOP


The WHEEL is still turning , but the HAMSTER is dead !



Monday, May 09, 2005

cinema Iran week

اين هفته کانال 4 تلويزيون بريتانيا هر شب 2 و گاهی 3 فيلم ايرونی پخش می کنه . ساعت 8 امشب ، برنامه با بحث گفتگو در مورد سينمای ايران و ... با شرکت اميد جلالی ( کمدين بسيار موفق ، ايرونی تبار مقيم انگليس ) ، عباس کيارستمی و چند نفر ديگه شروع ميشه که تا ساعت 9 شب ادامه داره . متاسفانه ساعت شروع همه فيلمها دير وقت هست و گاهی تا 4 صبح ادامه دارن . برنامه " سينما ايران " با پخش فيلم بسيار زيبای " خانه دوست کجاست " در ساعت 12:40 شب از کانال 4 پخش ميشه . پس از اون فيلم " زير درختان زيتون " پخش ميشه که تا نزديک های 3 صبح ادامه داره . من تمام اين فيلم ها رو قبلا ديدم ( در جشنواره های مختلف ) به جز فيلم " 20 انگشت " ساخته مانيا اکبری ( هنرپيشه فيلم 10 ساخته عباس کيارستمی ).ملاک انتخاب فيلم ها نمی دونم چی بوده . فيلم " طبيعت بی جان " شاهکار زنده ياد " شهيد ثالث " هم جزو اين فيلم ها هست و البته فيلمی از مزخرفترين کارگردانی که به عمرم ديدم " محسن مخملباف " هم نمايش داده خواهد شد . به همراه " فیلم سيب " از کارهای دختر هنرمند !!! همون شياد . بهر حال فکر میکنم هفته جالبی باشه که تا 4 صبح پای تلويزيون فيلم های ايرونی ديدن ! برم کمی آجيل بخرم !
ليست ساعت پخش تمام فيلمها رو در اينجا ببنيد .


پی نوشت :

گزارش بی بی سی در مورد پخش فيلمهای ايرونی اين هفته کانال 4

Sunday, May 08, 2005

Human Rights

Image hosted by Photobucket.com


اينهم لينک بخش فارسی سايت طرفداران حقوق بشر

Saturday, May 07, 2005

Morning Thought




I believe,your friend is who knows all about YOU and still likes you .TURST is almost every thing in a good friendship.

Friday, May 06, 2005

Rainy Morning

همه جا و همه چيز " سياه " بود
به گُمانم
مراسم تدفين " تو " بود !
حس "گُم شدن " در نگاهت بود
نگرانی و ترس در " تو " موج ميزد
خوشبختانه
من فقط " يکی " از تماشاچيان بودم
دَم دَم های صبح , صدای آواز پرنده ای خوابم را پريشان کرد
خواب بودم
خواب ديدم
بيداری ات را !

Thursday, May 05, 2005

Election day in the UK

امروز در بريتانيا ، انتخابات پارلمانی هست حوزه های رای گيری از ساعت 7 صبح تا 10 شب يکسره باز هستند ...بايد خودم رو تا قبل از ساعت 10 شب به حوزه رای گيری نزديک خونه ام ( مدرسه دبستان ) برسونم .فکر می کنم که ، حزب کارگر که 3 دوره بهش رای دام بازم برنده ميشه ولی من به خاطر شرکت و پشتيابانی دولت در حمله به عراق ، اينبار بهشون رای نمی دهم ! محافظه کار ها هم که چيزی مثل آخوندها و شاه سابق ايران هستند ! بهترين حزبی که می تونه بريتانيا رو از نوکری سياسی امريکا نجات بده " ليبرال دمکراتها " هستند . هرجند که نماينده حزب کارگر در حوزه انتخاباتی محل زندگی من " Jeremy Corbyn " هست و خودش درتمام تظاهرات های بر عليه اشغال نظامی عراق توسط امريکا و انگليس شرکت می کرد . من به خاطر مخالفت با سياست های حزب بهش رای نمی دم .

ميليونها دلار در عراق مفقود شده است

طرفداران حمله نظامی امريکا به عراق ، کجائيد ؟لابد اين دزدی ها و چپاول مردم بيچاره عراق هم نوعی از دمکراسی و انتقال قدرت به مردم هست ؟

در اين گزارش آمده است که از اين مبلغ، نحوه هزينه کردن 7 ميليون دلار در حساب های تشکيلات موقت ابدا ثبت نشده و اسناد حسابداری لازم در مورد هزينه کردن حدود 90 ميليون دلار ديگر نيز به دست نيامده است.
نويسندگان گزارش مديران مسئول قراردادهای غير نظامی را متهم کرده اند که به منظور تراز کردن صورت حساب های مالی عملا به جعل موارد صرف هزينه ها دست می زدند.ادامه گزارش ...

ترانه ای برای" شرقی های غمگين " که در طول تاريخ هميشه با غم زيسته اند ...

Wednesday, May 04, 2005

راز کفش ها !

دقيقا يادم نيست از کی ، کجا و چطور به اين نتيجه رسيدم که کفش انسانها بعد از يک مدتی که پوشيده بشه کم کم مثل قيافه خودشون ميشه ! ...بارها و بارها امتحان کردم و 99 % اوقات هم حدسم درست بوده ! کمی به دور و برتون نگاه کنيد شايد شما هم متوجه اين موضوع بشيد ... توی کفش فروشی ها خيلی اوقات کفش هائی میبينم که به نظرم با قيافه و کاراکتر يکی از آشنايانم جور هستش و میتونم همون جا حدس بزنم که اگر اون شخصی که من فکر میکنم اين کفش شبيه به اون هست توی اين مغازه بياد حتما همون کفش رو انتخاب میکنه و جالب تر اينکه تا بحال چندين مورد اينطوری هم پيش اومده ! ... برام عجيبه که " ما " انسان ها با تمام پيچيده گی هائی که داريم گاهی اينقدر " ساده " تعريف وتجزيه تحليل ميشيم چندی پيش خونه دوستی بودم وقتی از سر کار برگشت 2 جفت کفش برای خودش خريده بود و پسر 10 سالهاش يک جفت از کفش رو دستش گرفت و سريع به پدرش گفت اين کفش مثل تو نيست و نپوش ! اونها مثل کفش های " جاويد "هستند و بهتره که تو نپوشی ! ... حالا بعد از خوندن اين مطلب بريد به سراغ کفشهاتون و ببنيد که قيافه شما رو گرفتن يا نه ؟ و يا اينکه به کفش اطرافيانتون بيشتر و با دقت تر ، نگاه کنيد.دوست دارم بدونم شما هم اين مسئله رو تجربه کرديد ؟

Tuesday, May 03, 2005

Old & nearly dead memories

You are NOT welcome any more برای تو و خاطراتی که دگر جان ندارند

متاسفانه ،می دونم که به تازگی بر حسب شانس و اتقاف ، آدرس وبلاگ انگليسی ام رو پيدا کردی ! ميدونم که آدرس اين وبلاگ رو هم پيدا کردی و هر روز اينجا رو ميخونی ...می دونی ديگه برام مهم نيستی ... يادت مياد اون شبی که بهت گفتم " بی تفاوت شدم " ... دارم " تحمل " ات می کنم ... يادت مياد بعد از 11 سپتامبر 2001 چه حالی داشتم ! تو هم که فقط بلد بودی " ظاهرا " دلسوزی کنی ! يادت مياد اون شب توی رستوران " Justice " توی نيويورک با "Terry & Misha " يادت مياد توی راه برگشت به هتل ؟ يا حافظه ات خيلی بَده و يا بازم خودت رو به کوچه علی چپ زدی !؟! Do you know what I’m saying ? هی ، هی ... راستی ، اصلا بهت گفته بودم که بهترين هنرپيشه ای بودی که در تمام عمرم ديدم ! شايد اگه اون همه وقت و انرژی رو می گذاشتی و هنرپيشه ميشدی وضع و حالت بهتر از الان بود ...اگه روزی ، روزگاری هنرپيشه شدی ، فقط يادت باشه که هرگز " زندگی " خودت رو بازی نکنی که " بازنده " بودن تلخه ! ... براستی تحمل سايه ات رو هم ندارم ! بهترين چيزی که می تونم بهت هديه کنم همين آهنگ هست ... می بينی که بدون " تو "چه راحت رفتم ... مدتها ست که رفتم ... برو...برو ... برو ... ؟Leave me alone , will you

Monday, May 02, 2005

بيانيه‌ی کانون وب‌لاگ ‌نويسان ايران به مناسبت روز کارگر
ما آزادی بيان را پاس می‌داريم و کارگران نيزسازنده‌ی ابزارهای بيان هستند و دريغا که کمتر ازهمه می‌توانند از اين ابزارها برای ابراز و بيان مشکلات و مسايل‌شان بهره‌مند شوند.

کارگران کشور ما بيش از کارگران بسياری از کشورها استثمار می‌شوند و از ابتدايی‌ترين‌ حقوق خود چون حق برخورداری از تشکل‌های صنفی آزاد و غير دولتی و حق اعتصاب محروم‌اند. كوشش برای گسترش و نهادينه سازی "آزادی بيان" در نخستين گام كوششی است برای فراهم سازی امکان سخن گفتن کارگران.

با آرزوی روزی که سخن گفتن از ابتدايی‌‌ترين حقوق کارگران اين‌چنين، عقوبتی دشوار را در پی‌‌نداشته باشد؛ اول ماه مه (يازده ارديبهشت) روزجهانی کارگر را به همه دوستداران كارگران و کارگران جهان تبريک می‌گوييم.
کانون وب‌لا‌گ ‌نويسان ايران-پن‌لاگ

سرود عمری در کار تقديم به تمام زحمتکشان جهان که با "نيروی کار " به زندگی مان معنا می بخشند


پی نوشت :
متاسفانه ديروز ، دوربين عکاسی ام رو در خونه جا گذاشتم ! فقط چند تائی عکس با موبايلم گرفتم که کيفيت چندانی نداره بهرحال اين و اين بهترين شون هستند . سايت گزارشی قابل توجهی هم روی اينترنت پيدا نکردم تا لينک بدهم .