? Leave me alone , will you
بعد از نزديک به سه سال وبلاگ انگليسی نوشتن ، فکر می کنم چند روزی پيش يک نفر وبلاگ انگليسی من رو پيدا کرده ! اتفاقا اون تنها کسی بود که هرگز نميخواستم اون وبلاگ رو ببينه ...شايدم اشتباه کنم و کامنت ها فقط نوعی شباهت در سبک نوشتن باشه ... واقعا اميد دارم که فقط يک شباهت باشه ... نمی خواهم پس از 3 سال وبلاگ انگليسی داشتن و عضو بودن در کلی کاميونتی های مختلف امريکائی ، انگليسی ، اسپانيش ، فرانسوی و ...و ... و ... همه چيز رو تمومش کنم ... چندين دوست بسيار خوب پيداکردم که دوست ندارم با بستن وبلاگ فعال ( تقريبا هر روز آپ ديت ميکنم ) همه رو از دست بدهم ! ميدونم که " ما " توی اين دنيا همش بدست مياريم و از دست ميدهيم ...دوباره بدست مياريم و " بازم " از دست می ديم ... اين پروسس داره مثل يک " لوپ " تکرار ميشه ... هرچند من تا حالا آدرس وبلاگ انگليسی ام رو به آشنائی ندادم ولی خوشبختانه تا حالا هيچ آشنائی هم اون رو نخونده و يا اگر خونده اينقدر محترمانه از کنارش گذشته که من هرگز متوجه نشدم ... اونجا اينقدر شخصی می نويسم که هر کی فقط يِک بار من رو ديده باشه می دونه که وبلاگ " من " هست ... از فکر بستنش برای هميشه ، کمی عصبی ميشم ... انگار احساس میکنم که نوزادی رو بزرگ کردم و حالا که 3 سالش شده و تازه کمی راه خودش رو پيدا کرده ، کلی دوست و آشنا و همسايه پيدا کرده ... زحمت هاش کمتر شده و راحت تر با همه ارتباط برقرار می کنه ... و ... يکی به زور می خواد از من بگيرش ! اَه ... از " حس تَعلق " بَدم مياد و الان همون حس رو دارم ... فکر نمی کردم روزی به چند تا صفحه اينترنتی وابسته بشم ... دلخوشی ها کم نيستن ولی چرا هميشه " انتخاب " هامون رو بايد نصفه کاره رها کنيم ؟ نمی دونم چکار کنم 3 روز ميشه که وبلاگ انگليسی ام رو آپ ديت نکردم ... شايد امروز اولين متن فارسی ام رو اون تو بزرگ بنويسم : " دستم نميرود به نوشتن ... افسوس "