Monday, January 31, 2005

Zadie Smith نويسند ه کتابِ White Teeth


کتاب رمان " دندان سفيد " جزو پرفروشترين رمانها در جهان هست . شيوه نگارش نويسنده به قدری گيراست که تا آخر کتاب بيش از 500 صفحه ای داستان رو با علاقه دنبال کردم . اين کتاب پرفروش در سطح جهان ، چندين جايزه هم نصيب اين نويسنده جوان کرد. " زادی اسميت " متولد سال 1975 در محله ای در شمال لندن هست وی هنوز هم در همون محل زندگی ميکنه .لذت بردم از خوندن اين داستان باهيجانو اونهمه کراکتر های مختلف و جالب.
خريد کتاب از طريق اينتر نت




Monica Ali ِنويسنده کتاب Brick Lane

کتاب " Brick Lane " يکی ديگه از پرفروش ترين هاست داستان برگرفته از داستانهای واقعی " مهاجرين بنگلا دشی " به بريتانيا ست . در شرق لندن محله بزرگ به نام " Brick Lane " وجود داره که عمده ساکنان قديمی اش رو خانواده ای آسيائی و اکثر بنگالی تشکيل می هدند. روزهای يکشنبه هر هفته ، مارکت بسيار بزرگ و معروفی هم در اون محل هست .پارسال برای اولين بار بعد از اين همه سال زندگی در لندن ، هنگام چرع سواری با دوستانم يک ساعتی اونجا توقف کرديم . شکل و شمايل بازار - مارکت بسيار به همون بنگلادش وهند شبيه هست .اکثر بساطی ها روی زمين نشتسه اند و همه جور وسيله ای از نو و دست دوم و دست چندم اونجا پيدا ميشه .
کتاب " بريک لين " به زندگی زوج جوانی که اونجا زندگی کرده اند می پردازه .نوعروس پستی ( به روش زنهای پستی که از کشور ايران و بقيه ميدل ايست به اروپا می آيند) به لندن مياد . بعد از زرق و برق فرودگاه هيترو و ملاقات شوهرش ! برای اولين بار در فرودگاه ..با ماشين قراضه ای به محله فقير نشين شرق لندن " " می رسند . وضعيت مالی بد ونابسامان داماد اروپا نشين و ... اتفاقاتی که در زندگی اونها و جا افتادن در جامعه ای با فرهنگ و زبان و آداب و رسوم کاملا متفاوت باعث تخولات مثبتی در زندگی عروس جوان ميشه ... خوندن اين کتاب رو به هرکسی که امکانش رو داره پيشنهاد می کنم .
خريد کتاب از طريق اينتر نت .
اين نقشه تمام مارکت های بزرگ و قديمی لندن رو نشون ميده .اگر کسی به اين جور مارکتها علاقه داره اطلاعاتی کاملی در مورد همشون اينجا هست .



Iran and the rise of Reza shah نويسنده : سيروس قانی

چند وقتي هست که کلی به کتابهای تاريخی در مورد ايران علاقه من شده ام البته بيشترش مربوط به تاريخ معاصر هست . از کتابهائی که در مورد مصدق خوندم تا خاطرات " ثريا " يکی از همسران شاه ! سابق ايران .
کتاب " ايران و ظهور رضا شاه " تاريخچه سرنگونی سلسه قاجار و پيدايش قلدری بنام رضا خان رو بسيار دقيق و کامل توضيح ميده . نمی دونم ترجمه فارسی شده يا نه ولی به کسانی که به تاريخ معاصر ايران علاقه دارند ، خوندن اين کتاب رو توصيه می کنم .
خريد کتاب از طريق اينتر نت

Saturday, January 29, 2005

وبگردی آخر هفته

مزرعه حيوانات

باز نويسی يک خاطره – قيام 22 بهمن سال 57

حماسه سياهکل 19 بهمن 1349

به بهانه سياهکل

افسانه نوروزی آزاد شد

آمادگی نيروهای نظام اسلامی

سوسياليزم چيست؟

Wednesday, January 26, 2005


No Comments !


! بدون شرح

Monday, January 24, 2005

Sunday, January 23, 2005


قفس را بسوزان ، رها کن پرنده گان را ...بشارت دهندگان را ... که لبخند آزادی ، خوشه شادی با سحر برويد...


25 سال سرکوب ...25 سال شکنجه ...25 سال دستگيری ...25 سال تحقير آدميت و ارزشهای انسانی ...25 سال وحشت ... 25 سال ... 25 سال ...25 سال حکومت ديکتاتوری، اسلامی – ارتجاعی بر کشور ايران بايد به همگان درس اتحاد و مبارزه را آموخته باشه ... فرياد های " ما " اگر يکی شوند، دولتهای خارجی هم ديگه نمی تونند بيشتر از اين با حمايت های مالی و قرارداد های اقتصادی کلان ، رژيم ملا ها رو سر پا نگه دارند ... يکی ديگر از روزنامه نگاران - وبلاگ نويس " آرش سيگارچی " به جرم انديشيدن همچنان در زندان های اسلامی ملاها بسر ميبرد ... همه تلاش خود را برای انعکاس صدای دوستان " در بند " به جهانيان بکار گيريم . " آرش " يکی از " ما " ست ... آرش خود ما ست ... متحد شويم .
مجيد عزيز ليست کاملی از نوشته ها در مورد " آرش سيگارچی " تهيه کرده

Saturday, January 22, 2005

ديدار
.به سويت باز می آيم ... بال در بال ...مراديدار خواهی کرد ...

ببين ، دوباره آمدم ...آ ماده هستی ؟ با شاخه گل سرخی در دست آمده ام ... گل سرخ مورد علاقه ات...يادته برات اون شعر ايرونی " اون گل سرخی " که دادی رو ترجمه کردم و چشمهای درشت سبزت پر از اشک شد ؟ ولی بايد قول بدی که با اين گل سرخ شاد بشی ..اون روزها و اون سالها گذشتن و " تو" هنوز هستی ، ياد " تو " اينهمه آدم رو از همه دنيا به اينجا کشونده ...... تو هنوز اينجائی ...می د انم که " پرلاشز " را دوست داری ... خوش سليقه ای حتی در نبودنت ... هنوز با همسايه زيبايت باله می رقصی ؟ صدای نرم پاهای تو می آيد ...صدای پيانو قطع نمی شود ... راستی هنوزم صدای خنده ات از همه بلند تره ؟ می دانم که سنگها هم قادر به خاموش کردن تو نيستند ...چند ساعتی با هم هستيم ... نگاه کن همه آمده اند ... به ياد داری روزی سرد و زمستونی ، در سالهای دور را ؟ ...برفی به زمين نشسته بود و قدم زنان از کنار خانه امروزت می گذشتيم ؟ به يادداری چه گفتی ؟ چه زيباست سکوت اينجا ، انگار اين سکوت برای من ساخته شده و شايد من برای اينجا ماندن ...؟ يادت مياد گفتم هی... ازآفتاب داغ لوس آنجلس تا سرما و بارون پاريس ؟ تو اين راه را نمی آئی ! راه دشواره و قلب ضعيف تو تحملش را ندارد ... ولش کن فعلا هر دو اينجا هستيم ! تو برنده شدی مثل هميشه ...يادته که شرط هامون هميشه سر يک " شات ويسکی اسکاتلندی ، بلک ليبل" بود ... امروز بايد جور " شات " تو روهم بکشم ! چند ساعتی با هم هستيم ... نگاه کن همه آمده اند ... روزی همسايه دائمی خواهيم شد و تو می دانی ...






تا درودی ديگر بدرود .

Wednesday, January 19, 2005

تو می آئی با نور ، با صدا
تو می آئی با شوق
تو می آئی با هراس

در دستانت انبوهی از گذشته من
در نگاهت قسمتی از آينده من
طنين خنده هايت ، پيشاپيش فضا را پر کرده

"مسافر " ی می آيد و می رود
خيالش و نگاهش ، همه جا می ماند
خاصيت سفر همين است.



مسافر بسيار عزيزی فردا اينجاست ... روزها و شب های دراز ، گپ های طولانی در را هند ... همقدم شدن در کوچه های خاطرات کودکی ... بوی خاطرات خوش قديم و خبر های جديد در راهند ... سبد گلی هديه به تو ... عزيز من ، خوش می آئی ... بمان . در سرزمين اسلام زده " جوانی " به باد مُده ! زندگی کن " نه " مرگ تدريجی و زندگی گياهی ... شادم ...
به قول " نيما " ترا من چشم در راهم شبا هنگام .

Tuesday, January 18, 2005

گروه تازه تاسيس راک امريکائی به نام " مصدق "
" مايکل مين " هنرپيشه وموزيسين امريکائی در نيويورک با راه اندازی گروه موزيکی به نام " مصدق " به سياست خارجی دولت بوش/ امريکا حمله می کنه و در مصاحبه اش ميگه: " که از دير باز اين ما ( دولت امريکا ) بوديم که هرگز نگذاشتيم جنبش های آزدای بخش پا بگيرند و همه رو سرکوب کرديم . حالاهم بايد تاوان تروريسم رو ( که بيشترش پرداخته خود ماست ) پس بدهيم" .

شرم بر خوانندگان ايرونی - آبگوشتی مقيم لوس آنجلس ( تهران جلس ) تا کی بايد مردکی بسيار بد صدا به نام معين دلش برای اصفهان تنگ بشه و با آه وناله در آوازهاش کفترش رو پر بده ؟ امثال اينها چرا توی اين 25 سال هيچ حرکت مثبتی در جهت حمايت از مبارزه بر عليه رژيم ملا ها نکردند ؟ راستی اکثر خوانندگان ايرونی خارج از کشور که بيش از 90% اونها با اخذ پناهندگی سياسی در کشورهای مختلف زندگی می کنن ، چرا هرگز بجز چند تا ناله و آهنگ بی مايه به ياد ايران ( ولی در دلشون ميگن ، گور پدر همه توی ايران فعلا لوس انجلس رو به چسب ) کار ديگه ای نمی کنند ؟ مگر جوانهای روشنفکر امريکائی مثل " Michael Minn " يادی از مبارزان بر عليه استعمار امريکا و انگليس بکنند . وگرنه خوانندگان ما که اکثرا از روی درد بی دردی در لوس آنجلس در مورد رنگ لب و چشم و ُلپ و مو و شورت و بقيه اجزای بدن يار بی وفا !!! و نديده شون بايد شعر های سوز وگداز دار بخونن !. مايکل در اثر دوستی با " رامين مصدق " تحت تاثير شخصيت ملی تاريخی و نقش دکتر مصدق در مبارزه بر عليه بيگانگان قرار می گيره و همين باعث پيداِش گروهی به اين نام ميشه . برای شنيدن آهنگهای اين گروه به اينجا برويد .
روزگار غريبی است ...راستی چه خوشگل ، چه خوشگل ، چه خوشگل شدی امشب ! اينهم مبارزه از نوع لوس آنجلسی !

Monday, January 17, 2005

سفر نامه مصر – کايرو ( 3)

کايرو/ قاهره از شهرهای مورد علاقه من هست ... شلوغی و هياهو ی شهر ، روح زندگی رو به انسان منتقل می کنه ..البته آلودگی هوا ، ترافيک وحشتناک ، سرو صدای بسيار و رانندگی بسيار بد ! هر بار که بخواهی از خيابون های اصلی رد بشی بايد اول جونتون رو بذاری کف دستت و به سرعت عرض خيابون رو طی بکنی ... ( ياد سال 2000 افتادم که به تهران اومده بودم ! ) بعدش هم چند ثانيه ای نفس تازه کردن ... وضيعيت پياده رو ها در اکثر محله های مسکونی و حتی تجاری اينقدر بد و پر از چاله و بالا و پايينی هست که تقريبا همه در کنار خيابون راه می روند ..برای من روزهای اول کمی سخت بود ولی توی پياده روهای آنچنانی واقعا نمی شه راه رفت و مجبوری به خيابون بيائی ..هر از گاهی هم صدای بوق وحشتناک از پشت سرت بهت می فهمونه که در خيابون هستی ! چند موزه بسيار زيبا در کايرو هست که بار قبل همه رو ديده بودم و اين بار بيشتر به مشروب خوری ، رقص و آواز و گشت و گذار روزانه و شبانه در ! رودخونه نيل گذشت ! بار های قشنگ و موزيک های جالب هم از ديدنی های کايرو هستند . به نظر من محيط " Cairo Jazz Club " از بهترين ها بود ... "After Eight " هم با غذای خوشمزه و موزيک آلترناتيو مصری ، و دنس فلور بزرگ عالی بود . " bar 28 " هم پاتوقی برای اروپائيها و مصری های روشنفکر مقيم کايرو هست .
ساختمانهای بسيار زيبائی در شهر هستند که متاسفانه بيشتر اونها " مسجد " هستند . هميشه وقتی به کشورهای اسلامی ميرم از هزينه ای که مردم عامی و اکثرا فقير ، برای ساختن مساجد با سنگ های مرمر و بهترين مصالح و ... می پردازند حرصم می گيره . به اين ميگن شستشوی مغزی که دين پر برکت اسلا م !!!! از همه بهتر بلده که از احساسات مذهبی مردم بيچاره سو استفاده بکنه .. . مردمی که به زحمت نون شب دارن ولی وظيفه خودشون می دونن که به مسجد محل کمک کنند تا سقف اش خوشگل تر از بقيه باشه و ... لابد " خدا " يشان جای گرم و راحت و لوکس لازم داره !
محله " المهندسين " ( محله پولدار نشين و تر و تميز ) در شهر کايرو اسامی بيشتر خيابونها به اسم کشورهای خاورميانه هست و خيابونی به نام ايران دارند و جالب تر اينکه خيابون نسبتا بزرگی به نام " دکتر مصدق " دارند . عجيب تر اينکه در سرزمين اسلامی _ آخوندی حتی تحمل نام خيابونی به اسم اين بزرگ مرد تاريخ ايران رو هم نداشتند ، و با اسم امام هميشه غايب و معلق در ميون زمين و هوا عوضش کردن ! عکسی از مجسمه " ام کثلوم " برای مادرم که طرفدار صدای جادوئی اين خواننده عرب هست . مجسمه در وسط ميدونی کوچک در چند متری هتل ما بود .
پايان.

Saturday, January 15, 2005

سفر نامه مصر – صحرای سفيد 2


برای سال نو به همراه 28 نفر از دوستان به صحرای سفيد در نزديکی مرز ليبی رفتيم ... از شهر قاهره / کايرو ، حدود 6 ساعت با مينی بوس و بقيه راه هم با جيب 2 ساعتی توی صحرا ها رونديم تا رسيديم به کمپی که ا ز قبل برامون تهيه کرده بودند. نزديکهای غروب بود و اينقدر آسمون سريع رنگ عوض می کرد که حتی نمی تونم حالات اون ساعات اوليه در صحرا رو بيان کنم ... چند سال پيش بعد از ديدن فيلم " English Patient " ( بيمار انگليسی) اينقدر تحت تاثير محيط و لوکيشن های فيلم قرار گرفتم که در اولين فرصت به همون محل رفتم ( کشور تونس ) و 3 شب توی صحرا بودم ، اونهائی که فيلم رو ديدن می دونن چی ميگم . ولی اين بار کاملا متفاوت بود ..صحرای سفيد با اونهمه مجسمه طبيعی و غروب های زيبا و طلوع ناگهانی در کمتر از چند ثانيه ! يکی از ديدنی ترين صحنه های عمرم بود... شب ها تا صبح، دور هم پای 4 تا آتيش بزرگ می نشستيم و گروه محلی مصری برامون آهنگ می زدن ... چندين رقصنده حرفه ای هم در جمع بود ... بقيه هم دست کمی نداشتند ... گروههای مختلف ديگه ای هم بودند از امريکا ، کانادا ، فرانسه ، آلمان و ... جمعا 100 نفری می شديم ... بساط مشروب و خورد و خوراک هم که به پا بود ...صدای خنده و شادی جمع ، فضای سکوت صحرا رو می شکست ...يکی از بهترين سال نو هائی بود که تا بحال داشتم ... روزها پياده روی توی صحرا...بالا رفتن از کوه کريستال ... يکی از روزها به شهرکی در 100 کيلومتری رفتيم و چشمه آب معدنی گرم استفاده کرديم ... در راه بازگشت من و " ليزا " ( که فکر کنم به نوعی ديونه ترين افراد گروه بوديم ! ) تمام راه بازگشت رو روی سقف جيب دراز کشيديم .اينهم از اون کارهائی است که همه بايد حداقل يکبار تجربه کنند . البته کمی دل و جرات هم می خواد ، مخصوصا وقتی که راننده از بيخ عرب باشه واصلا يادش بره که 2 نفر اون بالا هستند و با سر عت سرسام آور با بقيه ماشينها ی گروه مسابقه بده ! روزی ديگه بالای تپه های شنی رفتيم و روی يال هاش کلی پياده روی کرديم و آسون ترين راه پائين اومدن اين بود ! 4 شبانه روز در صحرا بودن بدور از فرهنگ عامه ، بحث های سياسی ، مليت ، مذهب ، مرز و هزاران مسائل ديگه که هميشه با هاشون درگير هستيم عاليترين تجربه بود ...

Wednesday, January 12, 2005

سفر نامه مصر – کايرو 1

برای تعطيلات کريسمس و سال نو ميلادی ، امسال بازم به مصر رفتم . اين بار حدود 30 نفری بوديم که از گوشه و کنار دنيا در شهر کايرو / قاهره جمع می شديم . البته دوست عزيزم " ليزا " که چند سالی ميشه در مصر زندگی می کنه بيشتر برنامه ريزی ها رو انجام داده بود ... روز کريسمس مهمونی مفصلی گرفته بود که تا 7 صبح روز بعد ادامه داشت ... رقص و پايکوبی ... موزيک زنده مصری و غربی با 75 تا مهمون تقريبا از تمام مليت ها ، در آرپارتمان بزرگ و زيباي " ليزا " در طبقه 27 با منظره رودخانه نيل ، حال و هوای ديگه ای داشت ... هر شب اکيپی بيرون بوديم ...بيشتر بار ها و کلاب های شهر کايرو تا َدم دمای صبح باز هستند و چندين کشتی بزرگ در کنار رودخانه نيل هستند که تبديل به رستوران و بار و ديسکوی متحرک شده اند ! بعضی هاشون هم که فقط به شکل کشتی ساخته شده اند و هرگز حرکت نمی کنند. بازار بزرگ و شلوغ " خان الخليلی " که يکی از بهترين جاذبه های شهر قاهره هست .کوچه های تنگ و باريک با بناهای قديمی ... برای گشت و گذار و خريد عالی است . مثل بقيه کشورهای ميدل ايست برای همه چيز بايد چونه بزنی و من هميشه از اين کار عاجز هستم ! مسجدها و بناهای قديمی با معماری زيبا و سنتی ... هتل های بزرگ و سر به فلک کشيده در کنار رودخانه نيل ... هر روز عصر ساعت 4 بعد ازظهر بازديد از " اهرام ثلاثه " تموم ميشه . به واسطه آشنائی که داشتيم هر روز از ساعت 5 تا 6 عصر به اسب سواری در کنار اهرام می رفتم ... تاختن به سوی غروب زيبا و رنگارنگ اهرام ثلاثه با اون عظمت در کنار ما آرام بودند و ما در اطرافشون پایکوبی می کرديم ...در يکی از اين عصر ها بارون کمی باريد و بلافاصله " رنگين کمانی " زيبا بالا ی اهرام نقش بست ... شبی هم برای ديدم برنامه " شو ليزری ، نو ر و صدا " به اهرام رفتيم .
عکسهاش خيلی تاريک هست و اين عکس گروه موزيک اون شب رو می گذارم .

Sunday, January 09, 2005

White Desert – Egypt – New Year's day 2005
تازه از مصر برگشتم .. " قاهره / کايرو " شهر رويائی ،ولی بسيار کثيف و شلوغ و پر هياهو ...شبهای دراز با دوستان فراوان ...جشن کريسمس و شادی هاش ... سال نو در صحرای سفيد ... تازه به لندن برگشتم و هنوز همه چيز غير طبيعی است ... 4 روز در صحرای سفيد در ميان ماسه و شن و آسمون معلق بودن . .. تماشای غروب زيبا و طلوع زود رس خورشيد در صحرا ... اسب سواری عصر ها ، تاختن به سوی غروب در جاده بی انتها و در کنار عظمت اهرام ثلاثه ... و ... و... درس های زيادی به من داد ...بايد سفر نامه اين 3 هفته رو بنويسم . عکسهای زيبائی گرفتم که بزودی آپ لود می کنم .ممنون از تمام دوستانی که ای ميل زدن و شرمنده که زودتر نتوستم جواب بدم ... راستش اين بار تصميم داشتم اصلا سراغ اينتر نت نروم ... با روش زندگی من 3 هفته بدون اينتر نت بودن بسيار طولانی است ! البته " موبايل " همراه هميشگی 12 سال اخيرم با من بود ! کار های بانکی و وابستگی زندگی اينترنتی و ... مجبورم کرد چند ساعتی رو بر خلاف ميلم از اينتر نت استفاده کنم !