Tuesday, February 28, 2006

جاده های موازی



تو هنوز هم نشناخته ای مرا !
به جاده ای که از آن گذشته ام
هرگز بر نمیگردم
دریچه ها را هم بسته ام
فقط برای اطمینان

باران بارید و بارید
و خاطراتَت را هم شُست و بُرد
می فهمی ؟
گذشته ام !

Monday, February 27, 2006

تولد 14 سالگی

صبح زود
روز تولد
غمگین ، ماتم زده چشم گشودم
روبرو ، دیوار سیمانی خاکستری ،
و بوی خون ،
ناله های فروخورده تمام شب

تولد چهار ده سالگی
جشن مردگان !
با صدای زوزه شلاق
و سایه مرگ

سنگینی بارِ غم
و دلتنگی آن روز
- هنوز همین جاست-
گوشه قلبم !

تولد چهار ده سالگی
از تو بیزارم !
و از تو هم ای زندان بان لعنتی
حاج آقای دیروزی ، اصلاح طلب امروزی !

در چهار ده سالگی
خون, بر انگشتانت دیدم
حاج آقای دیروزی ، رئیس جمهور امروزی !
20 سال بعد هنوز از دستانت خون میچکد !
تولد چهار ده سالگی
چرا فراموش نمیشوی ؟

پی نوشت : به " گل کو " ی مهربان و عزیز که قلب بزرگی دارد

Sunday, February 26, 2006

دو هفته طولانی و پُر درد

بعد از 2 هفته مریضی و خونه نشینی دوباره استخر و سونا و باشگاه ورزشی رفتن چه کیفی داره ... بعد از دو هفته بیماری و خونه نشینی به یک مهمونی رفتن چه لذتی داشت ! هرچند مجبور شدم ساعت 12 از درد بدو بدو برگردم خونه ولی همون 4 ساعت کلی خوش گذشت ! دیشب تا ساعت 4 صبح خونه دوستی گپ زدن هم بیشتر از همیشه چسیبد ! برگشتم به روال عادی و انگار امروز قدر همه کار های روزمره و معمولی رو بیشتر میدونم ! فعلا به همین که درد نیست راضی ام ... بسیار ممنون از همه دوستانی که توی این مدت سراغ ازم گرفتن واقعا محبت دوستانه شما کلی انرژی بهم داد ... شرمنده که فرصت ندارم تَک تَک جواب بد م ..دسته گل بالا تقدیم به دوستان با محبت دیده و نادیده ام . .

Friday, February 24, 2006

Thoughts from within

این کلیپ رو حتما ببینید ..اگر حالم کمی بهتر شد شاید به فارسی ترجمه اش کنم و توی وبلاگ بگذارم .

Thursday, February 23, 2006

نگاه کن که چه برفی می بارد

هنوز بیمار هستم و دلگیر ! همه نوع تعطیلاتی دیده بودم بغیر توی خونه زندانی شدن ! شهره دیروز زنگ زده و میگه باید خیلی برات سخت باشه مخصوصا تو که به هوای خونه حساسیت داری و هیچ وقت توی خونه بند نمیشی ! واقعا چه طاقتی آوردم 10 روزی میشه که جائی نرفتم بغیر از دکتر و بیمارستان ! دیشب " دیود " و " آنجلیس " اومدن عیادت ! " پیتر " زنگ زده که میخواهد برام غذا بپزنه و برام بیاره ... ..کلی دوستان خوبم زنگ میزنن و حال و احوال میپرسن ... به نوعی بسیار خوش شانس هستم که اینقدر دوست خوب دور وبرم دارم ولی درد بیماری رو که نمیشه تقسیم کرد ! اشتهای غذا خوردن هم که از دست دادم ... مگه با معده درد غذا هم میشه خورد ؟ الان طبق برنامه ام باید بالای کوههای پُر برف باشم ... امروز دوستم تکست زده که داره اسکی میکنه و برف بازی و جای من هم بسیار خالی ! من هم که هنوز توی تخت دارم از این ور به اون غلت میزنم و با کلی درد و دارو کلنجار میرم ! از صبح تا حالا داره برف میاد تند و ریز ولی زمین خیس هست و فکر نمیکنم روی زمین بنشینه ... تو ی این اوضاع دستگاه گرمکن کننده خونه ام هم بازی در آورده و گفتم اومدن عوضش کردن ! این وسط انگار فقط 2200 پوند ناقابل باید خرج میشد ! با یک روز پُر سرو صدا و بکوب بکوب توی خونه ! من تا الان فکر میکرم که پول زیادی دادم برای تعویض سیستم گرم کننده خونه و حالا میبینم که در سایت e-bay مشابه چیزی که من خریدم حدود 1000 پوند گرونتر هست !

Wednesday, February 22, 2006

Nothing is Sacred

گویند کَسان بهشت با حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است
این نقدر بگیر و دست از آن نسیه بدار
کآواز دُهل شنیدن از دور خوش است
" رباعیات خیام "

برای من هیچ و هیچ چیزی " مقدس " نیست ...نه دین و نه هیچ مزخرفی دیگه ای در همین حد و حدود ! شاید وقتی حال جسمی ام کمی بهتر شد حوصله کردم و مطلبی در این مورد نوشتم . این نوشته خطاب به اون چند بیمار مذهبی است که دائم برایم ای میل می فرستند ! بهشت و جهنم خیالی ارزونی خودتون با 124 هزار امام و پیغمبرتون خوش باشین ..بگذارید من برم جهنم ! اگه قراره خمینی ، خامنه ای ، خاتمی و احمدی نژاد ها برن " بهشت " من هزار بار ترجیح میدم برم " جهنم " پیش خوانندگان و هنرمندان مورد علاقه ام ! بیماران فکری عزیز ! همین دلسوزی هاتون من رو کُشته ! آرزو میکنم خدای تان کمی عقل به شما ارزانی دارد !

Tuesday, February 21, 2006

از قتل عام زندانیان سیاسی در ایران جلوگیری کنیم.

هر شب ستاره ای به زمین میکشند و باز ، این آسمان غم زَده غرق ستاره است


اعدام مخالفان سیاسی از همان فردای قیام بهمن 57 شروع شد ... در سال 60 به اوج خودش رسید و هر روز صد ها نفر از بهترین فرزندان ایران زمین رو به خاک و خون کشیدند ... دخترکان و پسرکان 13 – 14 ساله ای که در تظاهرات خیابانی دستگیر و فردا همزمان با اذان صبح در تپه های اوین اعدام می شدند ...ملا ها حتی نام واقعی این اعدام شدگان رو نمی دونستند و در روزی – نامه های دولتی عکس انها رو چاپ میکردند تا خانواده ها به پزشک قانونی بروند و بعد از پرداخت پول تیر ی که فرزندانشان رو به خاک و خون کشیده بود جنازه رو تحویل بگیرند و بدون سر و صدا و هیچ مراسمی به خاک به سپارند . من شخصا خانواده ای رو میشناسم که در جنوب شهر تهران زندگی میکنند و جنازه تیر باران شده 2 دختر دانشجوی خودشون رو که طرفدار یکی از گروههای کمونیستی بودن در باغچه کوچک حیاط خونه خاک کردند ! پدرو مادر فقیرشون با هزار زحمت و مشکل مادی این 2 دختر رو بزرگ کرده بودند ... مریم دانشجوی سال 4 پزشکی و نسرین سال 2 معماری دانشگاه تهران بودند ... از این نمونه ها بسیارند ولی حالا فعلا چند صباحی آقایون رفورمیست و اصلاح طلب شده اند ...و گویا دهه سیاه 60 روفراموش کردند ... در تمام این سال ها اعدام و تیرباران و کشت و کُشتار حرف اول جمهوری اسلامی – ارتجاعی بوده ... در تابستون سال 67 پس شکست مفتضخانه در جنگ فرسایشی و بی نتیجه 8 ساله بین ایران و عراق و پس از نوشیدن جام زهر توسط رهبر دیکتاتور دوباره سیاست کُشتار زندانینان سیاسی در دستور کار قرار گرفت ... هزاران زندانانی سیاسی در تابستون 67 اعدام و تیرباران شدند و خاوارن ها رو آباد کردند ... دوبار موج اعدام ها در راهند ..دوباره جمهوری اسلا می برای ادامه ننگین حکومتش به خون نیاز داره ... در دهه 60 و نبود رسانه های اینترنتی هر چه کَشت و کَشتار خواستند کردند و دنیا نفهمید که بر سر مردم ایران چی اومد ..حالا اوضاع کمی فرق کرده و میشه لااقل فریادی رو همزمان به گوش جهانیان رسوند ... متحد شویم که اتحاد مردم بساط ظلم آخوند ها رو درو خواهد کرد ... ... لطفن از این حرکت حمایت کنید و پتیشن رو امضا کنید .

Monday, February 20, 2006

! Well dizzy and drugged up

اَه ! حالم از خودم بهم می خوره وقتی مریض ميشم !خوشبختانه من خیلی کم بیمار میشم ولی از اون آدمهائی هستم که اصلا صبر و حوصله مریضی و بیمار شدن رو ندارم .همیشه گفتم کسانی که باید ماهها در بیمارستان باشن و با بیمار های سخت دست و پنچه نرم کنند خیلی طاقت دارند من گاها با یک سرما خوردگی معمولی به فکر خودکشی کردن می افتم ! کم کم داره 10 روز میشه ! تمام برنامه هام به ریخته ..حالم هر روز بدتر میشه..سَر درد دائمی ! و این معده درد لعنتی قسمتی از زندگی ام شده ! مسیر دکتر و بیمارستان رو چشم بسته میرم ! اینقدر دارو مصرف کردم که حسابشون از دستم در رفته ... هر قرصی یک چیزی رو خوب میکنه و 10 تا عوارض جانبی داره ... همیشه از خوردن آسپیرن عادی هم اکراه دارم و حالا باید مُشت مشَت قرص بخورم ! ... جمعه شب تولد همسر یکی از دوستان خوبم بود که در هتل بسیار شیک و مجلل Claridge's hotel برگذار شد و متاسفانه من نتونستم برم ... فردا هم بلیط دارم که برای 10 روز برم تعصیلات و اسکی که با این حال باید مسافرت رو کنسل کنم ...هوا هم حسابی سرد هست و ابری و بارونی ... همه اینها دست به دست میدهندتا حسابی افسرده بشی ! بیش از یک هفته هست که هیچ ورزشی نکردم و حتی استخر هم نرفتم ... تو ی این اوضاع شخصی که خودش رو دوست میدونه هم هر وقت هوس میکنه یک تکست به موبایلم میزنه و آدرس باری رو که چند ماه پیش رفتیم رو میخواهد ! من هم باید توی خواب و بیداری و مابین کلی درد و بی حوصله گی جواب بدم ! دوست ؟!؟! به درد همین روزها میخوره دیگه ! نه ! انگار بعضی ها معنی لغت " دوست " رو نمیدونن ! قدر سلامتی رو بدونید که با هیچ چیزی قابل تعویض نیست !

Friday, February 17, 2006

چه روزگار تلخی

بیماری بی موقع که تمام این هفته ام رو بهم زد و 4 روز خونه نشین شدم ! البته خونه نشین هم که نه ! مهمون اجباری عزیزانی شدم که با محبت های بی دریغ 24 ساعته بهبودی نسبی یافتم ! این ویروس ها و باکتری های عجیب و غریب معده ام !!! سرد درد و سر گیجه بی پایان ..تب و لرز و ...هزاران بلای دیگه همگی و با هم از کجا امدند هنوز نمیدانم !



بلاگ نیوز سانسور میکند !

آخرین پستی که نوشته بودم در مورد ورود " شیطان بزرگ " به ایران ! وبلاگ نویس عزیزی که این نوشته براش جالب بود به بلاگ نیوز لینک داد و چند دقیقه بعد از طریق ادمین بلاگ نیوز کامنتی هم در همون پست گذاشته شد ولی نمی ساعت بعد اون لینک توسط بلاگ نیوز " سانسور " شد ! این هم دفاع از آزادی به سبک گردانندگان سایت " بلاگ نیوز " ! آقایان و خانمها شما ئی که هر کدام یک "خمینی " و "هیتلر " و " احمدی نژاد " کوچک هستید ! بهتر نیست که کمتر ادعای روشنفکری در بیا ورید ؟

حجت زمانی هم اعدام شد


شیما کلباسی بسیار قشنگ توضیح داده :
منم خیلی دوست دارم برم ایران سر و کونم رو عمل کنم و دیزین برم اسکی...


بیانیه کانون وبلاگ نویسان ایران در رابطه با حمله به سفارت خانه‌های خارجی به بهانه چاپ کاریکاتور

من بنا به اعتقادات شخصی ام لوگوی حمایت از آزادی بیان و حمایت از روزنامه های دانمارکی رو کنار وبلاگم گذاشتم و جالبه بدونین که چندین بیمار جنسی و روانی که همگی هم مسلمون هستند بیش از 20 ای میل به من زده اند ! بهشتی پر از حوری و پَری برایشان آروزمندم !



فرناز سیف از تلخی " زن بودن " در ایران وماده 61 قانون مجازات اسلامی نوشته ...
یادم نیست هنگام خوندن چند بار گریه ام گرفت برای سرنوشت زنان بدبختی که تنها جرمشان زاده شدن در سرزمین اسلامی ایران هست !

این هفته ها و روزهای غمبار را پایانی هست ؟

Friday, February 10, 2006

Return of an evil man

12- 22 بهمن مصادف با دهه زجر مضاعف برای مردم ایران
در سال پر شور 57 من پسرکی بیش نبودم ...بدور از هیاهوئی که در ایران در جریان بود ..هر روز با چشمانی باز و خیره بر صفحه تلویزیون ... از دیدن اونهمه زن چادری و مرد بد لباس و ریشو شوکه بودم .. تصویری که از ایران در تلویزیون میدیدم اونی نبود که من فکر میکرد م ... اون سال بسیاری از مردم ساده دل و خسته از ستم شاهنشاهی عکس " امام " رو در ماه دیدند ؟!؟ ...بالاخره در یکی از روزهای ماه بهمن همیشه خونین مردی به " نام آیت الله خمینی " پس از 14 سال تبعید به ایران بازگشت ...اون صحنه مصاحبه که در مسیر سفر از فرانسه تا ایران بود رو هنوز به خاطر دارم از وی پرسیدن پس از 14 سال دوری از ایران الان چه احساسی داری و خمینی درکمال صداقت جواب داد " هیچی " ! به نظرم نسل بزرگتر از من که اون روزها در ایران بود و درگیر در شَر و شور قیام و انقلاب باید همون موقع میفهمید با چه رهبر پوشالی طرف هست ..سال ها از اون روزها میگذره و از وعده های دروغین رهبر پوشالی همگان مطلع هستند ... وی قرار بود ایران رو آباد بکنه ولی در عوض ویرانی و کشت و کشتار و جنگی که حاصل خودکامگی و بی سوادی اش بود گریبان گیر همه شد ... انقلاب 57 ، قیامی که در نطفه خفه شد ... خمینی هم آمد و رفت و مُرد و به زباله دان تاریخ پیوست ولی تفکر ارتجاعی خمینی ها هنوز داره نفس میکشه ... تفکرات ارتجاعی اون در حرفهای بن لادن ها ، خامنه ای ها ، خاتمی ها ، احمدی نژاد ها و ..تکرار میشه ..سال 1358 اولین روزنامه طنز ایرونی در تبعید به نام " طاغوت "( شایدم هم " یاقوت " اسمش درست یادم نیست ) که توسط " هادی خرسندی " در لندن چاپ شد عکس بالا رو چاپ کرد و زیرش نوشت :

بوی گل و سنبل و یاسمن آید
دیو چو بیرون رود دوباره در آید

Wednesday, February 08, 2006

19 بهمن و حماسه سیاهکل


19 بهمن مصادف با سی و پنجمین سالگرد حماسه سیاهکل ... روزی که چریک های دلاور فدائی در جنگل های سیاهکل شب های سیاه دیکتاتوری شاه رو با اتش مسلسل هایشان روشن کردند ...به یاد اختران تابناک آسمان ایران ... آفتابکاران جنگل ..یادشان گرامی

Tuesday, February 07, 2006

دنیای اسلام سیاسی

برای من دین یعنی خرافات نه کمتر و نه بیشتر ...با چاشنی همیشگی احساس گناه ؟!؟! و ترس و مجازات و از این مزخرف ها ... این روزها در اوایل قرن 21 متاسفانه به علت های بسیار گوناگون که از حوصله این چند خط خارج هست هنوز عده زیادی که از کودکی شستشوی مغزی شده اند به ادیان مختلف اعتقاد دارند ... این ویدئو کلیپ روببینید و کمی بخندید ... هنوز نمی تونم بفهمم چرا مسلمون های مثلا با سوادتر ( البته اگه اصلا چنین چیزی وجود داشته باشه ) نمی تونن درک کنن که چندتا کارتون ستون اون دین آنچنانی اشون رو به لرزه نمی اندازه ! ضمننا این کارتون ها در ماه سپتامبر منتشر شدند و حالا 4 ماه بعد جهان اسلام یکباره از خواب بیدار شده !!! یادم میاد در اواسط دهه 1980 هم این تاخیر اسلامی برای جریان " سلمان رشدی " اتفاق افتاد ..انگار این گونه مسلمون ها ذاتا عقب افتاده هستند ... به این میگن اسلام سیاسی و چندمیلیون انسان کم سواد ، بی مغز و بسیار خرافاتی و مذهبی که فقط بلدند مثل گوسفند به حرف ملا و آخوند محلی بریزن توی خیابون !
چند سال پیش که مسلمانان افغان ( طالبان ) مجسمه های بودا رو منفجر کردند صدائی از جهان اسلام در نیومد ؟ میلیاردها بودائی و البته غیر بودائی در جهان با حیرت صحنه های انفجار رو از تلویزیون تماشا کردند ولی هیچ کسی پرچم کشورهای اسلامی رو نسوزوند به هیچ سفارت و دفتر و انجمن اسلامی هم حمله ای نشد ! در جریان تظاهرات های آنچنانی 6 ابله تا به حال کشته شد ن من آرزومیکنم که خداوندشان بزودی همگی تظاهر کنندگان رو به آستان الهی ؟!؟! فرابخونه و بهشت که وعده داده بود ، رو براشون آب و جارو بکنه ! هیچ فکر کردید که اگر مسیحی ها هم به احمقی مسلمون ها بودن الان چندین میلیون از اونها هم در خیابونهای دنیا در حال عربده کشی بودن و به این ویدئو کلیپ پایین این متن اعتراض می کردند ! !

اینهم کارتون های حادثه بر انگیز

!اینهم لینک کلیپ مسیح !

انرژی هسته ای ایران

کاسه ی خالی اش به کَف ته َصف
این چنین ناله کرد مستضعف !

کاش من هم اورانیوم بودم
محترم قَد یک اتم بودم

تا حکومت مرا غنی می کرد
مثل مشکینی و کَنی می کرد

کاش من هم اورانیوم بودم
عشق آخوندهای قم بودم !


" هادی خرسندی "

Monday, February 06, 2006

The British Army

در کشور انگلستان سربازی برای پسران وجود نداره و کلا ارتش ( همه شعبه هایش ) بصورت داوطلبی و استخدامی است . از وقتی که جنگ و حمله امریکا و متحدانش به کشور عراق شروع شده هر روز تعداد کمتری از جوانان به ارتش می پیوندند ... طبق گزارش روزنامه ها ، خانواده اکثر سربازان و نظامی های درگیر در جنگ با عراق مخالف جنگ جدیدتر (با ایران ) هستند ... تا به حال نزدیک به 100 نفر بریتانیائی ، نظامی در جنگ عراق کشته شده اند و همین باعث کاهش پیوستن نیرو به ارتش شده ... همیشه سالی چند بار تلویزیون آگهی استخدام برای جذب نیرو به ارتش رو پخش میکرد ولی از آغاز سال میلادی 2006 تعداد آگهی های ارتش درتمام کانال های تلویزیونی و رادیوئی چندین برابر شده ... تحولات اخیر ... افاضات ا حمدی نژاد ! ... امکان حمله نظامی به ایران ... امکان یک جنگ دیگه برای نفت ... از دغدغه های روزمره ام شده ...

Sunday, February 05, 2006

Love is here

Saturday, February 04, 2006

بهمن خونین جاویدان!

نوشته ای بر گرفته ار وبلاگ سنگ صبور


بر پا خیز از جا کن بنای کاخ دشمن

Friday, February 03, 2006

حمایت از سندیکای اتوبوس رانی



برای حمایت از اعتصاب کارگران و کارمندان شرکت واحد امروز با آنها باشیم در حدتوان خود .

سایت حمایت از سندیکا

Thursday, February 02, 2006

Brokeback Mountain

داستان فیلم Brokeback Mountain در سال 1963 در امریکا اتفاق می افته . 2 مرد جوان " کابوی " بدنبال پیدا کردن کار فصلی هستند ...کار پیشنهادی نگهبانی ار گوسفندان در دشت و کوه و اقامت 3 ماه تابستون در همون کوههاست . بعد از مدتی دو " کابوی امریکائی " به هم علاقمند میشوند و با هم رابطه جنسی بر قرار میکنند ...با پایان فصل تابستون هر دو به شهر های خودشون بر میگردند و " اِنیس " ازدواج میکنه و صاحب 2 دختر میشه ... " جک " هم در تگزاس با دختری ثروتمند آشنا میشه و ازوداج میکنه و صاحب یک پسر میشوند ... بعد از 5 سال " اِ نیس " کارت پُستالی از " جک " دریافت میکنه و دوباره همدیگه رو ملاقات میکنند ... سفر 3 روزه آنها به ماهی گیری ، با هم بودن و رابطه جنسی میگذره ! دوباره 4 سالی میگذره تا میتونن هم دیگه رو ملاقات کنند و ... همین مسیر ادامه داره و هر چند سال یکبار با هم ملاقاتی پنهانی دارند و ... همسر " اِ نیس " از ماجرا خبر دار میشه و از وی طلاق میگیره.." جک " هم در آخرین ملاقات به " ِا نیس " میگه تا کی ؟ من نمیتونم اینطوری زندگی کنم ! در 40 سال پیش حتی در امریکا " همجنسگرا " بودن تابوی بزرگی بود و مردان همجنسگرا نمیتونستند با هم زندگی کنند و .... " جک " توسط عده ای کشته میشه ( مردانی که توسط پدر ثروتمند همسرش اجیر شده بودن ) و " اِنیس " به منزل پدر و مادر " جک " میره و تازه میفهمه که " جک " قرار بوده برای همیشه همسرش رو ترک کنه و با اون زندگی بکنه . بازی هر دو هنرمند بسیار عالی است ، لوکیشن و صحنه های کوه و دشت و اسب سواری معرکه هستند ولی روند فیلم بسیار آرام و خسته کننده هست ، به نظر من داستان فیلم میتونست در 15 دقیقه تموم بشه و چرا 2:30 طول کشید نمیدونم ! از همین حالا این فیلم برای 8 " اسکار " نامزده شده . تنها کردیتی که من به فیلم میدهم پرداختن به " تابوئی " بود که هنوز در بعضی جوامع وجودداره

Wednesday, February 01, 2006

Memoirs of a Geisha

چندی پیش فیلم " خاطرات یک گیشا " رو دیدم . داستان فیلم Memoirs of a Geisha از سال 1929 شروع و تا چند سال بعد از جنگ جهانی دوم تموم میشه .پدر و مادری ژاپنی که بسیار فقیر هستند و بدهکار دخترک 9 ساله رو به همراه خواهر بزرگترش از زور فقر می فروشند ... " چی هو " داستان زندگی خودش رو بیان می کنه از روزی که در خانه ای که "گیشا " تربیت میکنند شروع به خدمتکار ی می کنه تا هنگامی که خودش یکی از معروفترین " گیشا " های منطقه میشه . فیلمی بسیار احساسی ، غمگین ، لوکیشن های عالی ، موزیک زیبا ... من کتابش رو نخونده بودم ولی " نیما " خونده بود و میگفت که کتاب بهتر از فیلم هست .چندی پیش پُستی هم در مورد فیلم نوشت . معمولا کتاب بسیار بهتر از فیلم هست چون باید 300 تا 400 صفحه کتاب رو در 2 تا 3 ساعت فیلم تهیه کنند . من دیدن این فیلم رو به تمام کسانی که امکانش رودارند پیشنهاد میکنم . یکبار در ژاپن نمایش و رقص های " گیشا " ها رو دیدم و دیدن این فیلم کلی خاطره رو برام زنده کرد !