Thursday, February 23, 2006

نگاه کن که چه برفی می بارد

هنوز بیمار هستم و دلگیر ! همه نوع تعطیلاتی دیده بودم بغیر توی خونه زندانی شدن ! شهره دیروز زنگ زده و میگه باید خیلی برات سخت باشه مخصوصا تو که به هوای خونه حساسیت داری و هیچ وقت توی خونه بند نمیشی ! واقعا چه طاقتی آوردم 10 روزی میشه که جائی نرفتم بغیر از دکتر و بیمارستان ! دیشب " دیود " و " آنجلیس " اومدن عیادت ! " پیتر " زنگ زده که میخواهد برام غذا بپزنه و برام بیاره ... ..کلی دوستان خوبم زنگ میزنن و حال و احوال میپرسن ... به نوعی بسیار خوش شانس هستم که اینقدر دوست خوب دور وبرم دارم ولی درد بیماری رو که نمیشه تقسیم کرد ! اشتهای غذا خوردن هم که از دست دادم ... مگه با معده درد غذا هم میشه خورد ؟ الان طبق برنامه ام باید بالای کوههای پُر برف باشم ... امروز دوستم تکست زده که داره اسکی میکنه و برف بازی و جای من هم بسیار خالی ! من هم که هنوز توی تخت دارم از این ور به اون غلت میزنم و با کلی درد و دارو کلنجار میرم ! از صبح تا حالا داره برف میاد تند و ریز ولی زمین خیس هست و فکر نمیکنم روی زمین بنشینه ... تو ی این اوضاع دستگاه گرمکن کننده خونه ام هم بازی در آورده و گفتم اومدن عوضش کردن ! این وسط انگار فقط 2200 پوند ناقابل باید خرج میشد ! با یک روز پُر سرو صدا و بکوب بکوب توی خونه ! من تا الان فکر میکرم که پول زیادی دادم برای تعویض سیستم گرم کننده خونه و حالا میبینم که در سایت e-bay مشابه چیزی که من خریدم حدود 1000 پوند گرونتر هست !