Monday, October 27, 2003


" سايه "

شبها
سايه مان باهم
سايه هامان درهم
سايه در سايه هم ميرفتيم
سايه هامان" باهم " دوست بودند
سايه هامان شاد ، سرشار از " عشق "
سايه در سايه هم " زندگی " ميکرديم

سايه ها " جدا " شدند
سايه ها " تنها " شدند

...
ببين
امشب
سايه ات را هم،
ديگرم " آرزو " نيست
حتی سايه ات راهم " تحمل " نتوانم کرد