Thursday, May 26, 2005

خودسوزی زنان ، اعتراضی به قوانين نوشته و نانوشته وحشيانه و ضد زن

خودسوزی زنان از نوع اعتراضی ،عکس های دلخراش بعدا از سوختگی دخترکی 18 ساله

ديدن اين عکس ها و خوندن او ن مقاله من رو به ياد خاطره ای انداخت
" نظميه " 15 ساله دختر پدر ومادری از کردهای ترکيه بود که 18 سال پيش برای کسب و کار به فرانسه آمده اند . تا امروز دختر ياغی و شرور بود و با خانواده و سنت های دست و پاگيرش نمی ساخت . می خواست مثل ديگران ، دختر های دور وبرش زندگی کند . دوست پسر داشته باشد به شب نشينی برود گاهی سيگار بکشد و آبجو بنوشد و آرزو داشت بعد ها عکاس شود و جنگ و دعوا بين خانواده و برادر غيرتی 20 ساله و عمو زاده ها و خاله زاده ها از طرفی و " نظميه " از طرف ديگر . نتيجه : يک شب که پدرو مادر خيال می کنند دخترشان با پسری رابطه داشته و ديگر باکره نيست و آبرو و شرافت خانواده رو لکه دار کرده ! لنکه ننگ ومايه خفت و رسوائی ... آنها " نظميه " را به جنگلی نزديک می برند ، پدر و مادر مهربان و عمو زاده می ايستند به تماشای فاجعه و برادر ، خواهر 15 ساله را خفه می کند . جسد را همانجا می اندازند و شرافت و آبرو .... را با ز می يابند و بر می گردند به آغوش گرم " خانواده " و خواب ناز بی دردسر ! ( در کالبد شکافی معلو م می شود که دختر باکره بوده ) موقع قتل دختر نه جيغ می کشد و نه فرياد می زند فقط می پرسد چرا ؟ چرا ؟ ( به نقل از روزنامه لوموند فرانسه 2.12.94 ) اون روزها من هفته ای 3 روز در پاريس بودم و بعنوان يک مرد شرقی الاصل از " مذکر " بودنم شرم داشتم ! تا جايکه حافظه ام يار ی ميکنه چند سال پيش در سوئد ، آلمان ، امريکا و انگليس هم از اين نمونه ها داشتيم که به قتل های ناموسی معروف هستند ! 100 % اين خانواده ها مهاجر ، مسلمان ، بی فرهنگ و کم سواد هستند و جالب اينکه تقريبا تمام اين دختران قربانی متولد کشور ميزبان ( غربی ) هستند ولی ارتجاع فکری خانواده اشان اجازه زندگی آزاد رو به اونها نميده . چند سال پيش هر روز صبح در مسير خونه تا ايستگاه قطار با دخترکی 6 و يا 7 ساله که بطور ناشيانه ای روسری به سر کرده بود و پدرش دستش رومحکم گرفته بود هم مسير بودم در تمام طول راه پدر ( که فکر می کنم بنگلادشی بود ) در گوش دخترک مظلوم قران می خواند ! بارها خواستم دخالت کنم ... لعنت به سيستم شستشوی مغزی . بعد از مدتی کلنجار رفتن با خودم مسيرم رو عوض کردم . 5 دقيقه پياده روی اضافی تا يک ايستگاه قطار ديگه ، تا با انها همراه نباشم ! و از شر عذاب صبحگاهی راحت شدم . باشد روزی که هرگز شاهد چنين فجايعی در هيچ کجای دنيا نباشيم . نحوه زندگی و آزدای دختران در کشورهای پيشرفته در مقايسه با زندگی دختران شرقی که هنوز بايد در قيد و بند روسری و سنت و ادا و اطوار های " مردان " فاميل باشند عذاب آور و تلخ است ! افسوس ! .
ترانه " ای زنان ايران " با صدای " گيسو شاکری و همچنين " ترانه " ای نيمه دگر " از سروده های "مينا اسدی " و با صدای " گيسو شاکری "