جاده های موازی
تو هنوز هم نشناخته ای مرا !
به جاده ای که از آن گذشته ام
هرگز بر نمیگردم
دریچه ها را هم بسته ام
فقط برای اطمینان
باران بارید و بارید
و خاطراتَت را هم شُست و بُرد
می فهمی ؟
گذشته ام !
" I see this weblog as a place to THINK ALOUD without any worries " !
صبح زود
بعد از 2 هفته مریضی و خونه نشینی دوباره استخر و سونا و باشگاه ورزشی رفتن چه کیفی داره ... بعد از دو هفته بیماری و خونه نشینی به یک مهمونی رفتن چه لذتی داشت ! هرچند مجبور شدم ساعت 12 از درد بدو بدو برگردم خونه ولی همون 4 ساعت کلی خوش گذشت ! دیشب تا ساعت 4 صبح خونه دوستی گپ زدن هم بیشتر از همیشه چسیبد ! برگشتم به روال عادی و انگار امروز قدر همه کار های روزمره و معمولی رو بیشتر میدونم ! فعلا به همین که درد نیست راضی ام ... بسیار ممنون از همه دوستانی که توی این مدت سراغ ازم گرفتن واقعا محبت دوستانه شما کلی انرژی بهم داد ... شرمنده که فرصت ندارم تَک تَک جواب بد م ..دسته گل بالا تقدیم به دوستان با محبت دیده و نادیده ام . .
این کلیپ رو حتما ببینید ..اگر حالم کمی بهتر شد شاید به فارسی ترجمه اش کنم و توی وبلاگ بگذارم .
هنوز بیمار هستم و دلگیر ! همه نوع تعطیلاتی دیده بودم بغیر توی خونه زندانی شدن ! شهره دیروز زنگ زده و میگه باید خیلی برات سخت باشه مخصوصا تو که به هوای خونه حساسیت داری و هیچ وقت توی خونه بند نمیشی ! واقعا چه طاقتی آوردم 10 روزی میشه که جائی نرفتم بغیر از دکتر و بیمارستان ! دیشب " دیود " و " آنجلیس " اومدن عیادت ! " پیتر " زنگ زده که میخواهد برام غذا بپزنه و برام بیاره ... ..کلی دوستان خوبم زنگ میزنن و حال و احوال میپرسن ... به نوعی بسیار خوش شانس هستم که اینقدر دوست خوب دور وبرم دارم ولی درد بیماری رو که نمیشه تقسیم کرد ! اشتهای غذا خوردن هم که از دست دادم ... مگه با معده درد غذا هم میشه خورد ؟ الان طبق برنامه ام باید بالای کوههای پُر برف باشم ... امروز دوستم تکست زده که داره اسکی میکنه و برف بازی و جای من هم بسیار خالی ! من هم که هنوز توی تخت دارم از این ور به اون غلت میزنم و با کلی درد و دارو کلنجار میرم ! از صبح تا حالا داره برف میاد تند و ریز ولی زمین خیس هست و فکر نمیکنم روی زمین بنشینه ... تو ی این اوضاع دستگاه گرمکن کننده خونه ام هم بازی در آورده و گفتم اومدن عوضش کردن ! این وسط انگار فقط 2200 پوند ناقابل باید خرج میشد ! با یک روز پُر سرو صدا و بکوب بکوب توی خونه ! من تا الان فکر میکرم که پول زیادی دادم برای تعویض سیستم گرم کننده خونه و حالا میبینم که در سایت e-bay مشابه چیزی که من خریدم حدود 1000 پوند گرونتر هست !
گویند کَسان بهشت با حور خوش است
هر شب ستاره ای به زمین میکشند و باز ، این آسمان غم زَده غرق ستاره است
اَه ! حالم از خودم بهم می خوره وقتی مریض ميشم !خوشبختانه من خیلی کم بیمار میشم ولی از اون آدمهائی هستم که اصلا صبر و حوصله مریضی و بیمار شدن رو ندارم .همیشه گفتم کسانی که باید ماهها در بیمارستان باشن و با بیمار های سخت دست و پنچه نرم کنند خیلی طاقت دارند من گاها با یک سرما خوردگی معمولی به فکر خودکشی کردن می افتم ! کم کم داره 10 روز میشه ! تمام برنامه هام به ریخته ..حالم هر روز بدتر میشه..سَر درد دائمی ! و این معده درد لعنتی قسمتی از زندگی ام شده ! مسیر دکتر و بیمارستان رو چشم بسته میرم ! اینقدر دارو مصرف کردم که حسابشون از دستم در رفته ... هر قرصی یک چیزی رو خوب میکنه و 10 تا عوارض جانبی داره ... همیشه از خوردن آسپیرن عادی هم اکراه دارم و حالا باید مُشت مشَت قرص بخورم ! ... جمعه شب تولد همسر یکی از دوستان خوبم بود که در هتل بسیار شیک و مجلل Claridge's hotel برگذار شد و متاسفانه من نتونستم برم ... فردا هم بلیط دارم که برای 10 روز برم تعصیلات و اسکی که با این حال باید مسافرت رو کنسل کنم ...هوا هم حسابی سرد هست و ابری و بارونی ... همه اینها دست به دست میدهندتا حسابی افسرده بشی ! بیش از یک هفته هست که هیچ ورزشی نکردم و حتی استخر هم نرفتم ... تو ی این اوضاع شخصی که خودش رو دوست میدونه هم هر وقت هوس میکنه یک تکست به موبایلم میزنه و آدرس باری رو که چند ماه پیش رفتیم رو میخواهد ! من هم باید توی خواب و بیداری و مابین کلی درد و بی حوصله گی جواب بدم ! دوست ؟!؟! به درد همین روزها میخوره دیگه ! نه ! انگار بعضی ها معنی لغت " دوست " رو نمیدونن ! قدر سلامتی رو بدونید که با هیچ چیزی قابل تعویض نیست !
بیماری بی موقع که تمام این هفته ام رو بهم زد و 4 روز خونه نشین شدم ! البته خونه نشین هم که نه ! مهمون اجباری عزیزانی شدم که با محبت های بی دریغ 24 ساعته بهبودی نسبی یافتم ! این ویروس ها و باکتری های عجیب و غریب معده ام !!! سرد درد و سر گیجه بی پایان ..تب و لرز و ...هزاران بلای دیگه همگی و با هم از کجا امدند هنوز نمیدانم !
12- 22 بهمن مصادف با دهه زجر مضاعف برای مردم ایران
برای من دین یعنی خرافات نه کمتر و نه بیشتر ...با چاشنی همیشگی احساس گناه ؟!؟! و ترس و مجازات و از این مزخرف ها ... این روزها در اوایل قرن 21 متاسفانه به علت های بسیار گوناگون که از حوصله این چند خط خارج هست هنوز عده زیادی که از کودکی شستشوی مغزی شده اند به ادیان مختلف اعتقاد دارند ... این ویدئو کلیپ روببینید و کمی بخندید ... هنوز نمی تونم بفهمم چرا مسلمون های مثلا با سوادتر ( البته اگه اصلا چنین چیزی وجود داشته باشه ) نمی تونن درک کنن که چندتا کارتون ستون اون دین آنچنانی اشون رو به لرزه نمی اندازه ! ضمننا این کارتون ها در ماه سپتامبر منتشر شدند و حالا 4 ماه بعد جهان اسلام یکباره از خواب بیدار شده !!! یادم میاد در اواسط دهه 1980 هم این تاخیر اسلامی برای جریان " سلمان رشدی " اتفاق افتاد ..انگار این گونه مسلمون ها ذاتا عقب افتاده هستند ... به این میگن اسلام سیاسی و چندمیلیون انسان کم سواد ، بی مغز و بسیار خرافاتی و مذهبی که فقط بلدند مثل گوسفند به حرف ملا و آخوند محلی بریزن توی خیابون !
کاسه ی خالی اش به کَف ته َصف
در کشور انگلستان سربازی برای پسران وجود نداره و کلا ارتش ( همه شعبه هایش ) بصورت داوطلبی و استخدامی است . از وقتی که جنگ و حمله امریکا و متحدانش به کشور عراق شروع شده هر روز تعداد کمتری از جوانان به ارتش می پیوندند ... طبق گزارش روزنامه ها ، خانواده اکثر سربازان و نظامی های درگیر در جنگ با عراق مخالف جنگ جدیدتر (با ایران ) هستند ... تا به حال نزدیک به 100 نفر بریتانیائی ، نظامی در جنگ عراق کشته شده اند و همین باعث کاهش پیوستن نیرو به ارتش شده ... همیشه سالی چند بار تلویزیون آگهی استخدام برای جذب نیرو به ارتش رو پخش میکرد ولی از آغاز سال میلادی 2006 تعداد آگهی های ارتش درتمام کانال های تلویزیونی و رادیوئی چندین برابر شده ... تحولات اخیر ... افاضات ا حمدی نژاد ! ... امکان حمله نظامی به ایران ... امکان یک جنگ دیگه برای نفت ... از دغدغه های روزمره ام شده ...
داستان فیلم Brokeback Mountain در سال 1963 در امریکا اتفاق می افته . 2 مرد جوان " کابوی " بدنبال پیدا کردن کار فصلی هستند ...کار پیشنهادی نگهبانی ار گوسفندان در دشت و کوه و اقامت 3 ماه تابستون در همون کوههاست . بعد از مدتی دو " کابوی امریکائی " به هم علاقمند میشوند و با هم رابطه جنسی بر قرار میکنند ...با پایان فصل تابستون هر دو به شهر های خودشون بر میگردند و " اِنیس " ازدواج میکنه و صاحب 2 دختر میشه ... " جک " هم در تگزاس با دختری ثروتمند آشنا میشه و ازوداج میکنه و صاحب یک پسر میشوند ... بعد از 5 سال " اِ نیس " کارت پُستالی از " جک " دریافت میکنه و دوباره همدیگه رو ملاقات میکنند ... سفر 3 روزه آنها به ماهی گیری ، با هم بودن و رابطه جنسی میگذره ! دوباره 4 سالی میگذره تا میتونن هم دیگه رو ملاقات کنند و ... همین مسیر ادامه داره و هر چند سال یکبار با هم ملاقاتی پنهانی دارند و ... همسر " اِ نیس " از ماجرا خبر دار میشه و از وی طلاق میگیره.." جک " هم در آخرین ملاقات به " ِا نیس " میگه تا کی ؟ من نمیتونم اینطوری زندگی کنم ! در 40 سال پیش حتی در امریکا " همجنسگرا " بودن تابوی بزرگی بود و مردان همجنسگرا نمیتونستند با هم زندگی کنند و .... " جک " توسط عده ای کشته میشه ( مردانی که توسط پدر ثروتمند همسرش اجیر شده بودن ) و " اِنیس " به منزل پدر و مادر " جک " میره و تازه میفهمه که " جک " قرار بوده برای همیشه همسرش رو ترک کنه و با اون زندگی بکنه . بازی هر دو هنرمند بسیار عالی است ، لوکیشن و صحنه های کوه و دشت و اسب سواری معرکه هستند ولی روند فیلم بسیار آرام و خسته کننده هست ، به نظر من داستان فیلم میتونست در 15 دقیقه تموم بشه و چرا 2:30 طول کشید نمیدونم ! از همین حالا این فیلم برای 8 " اسکار " نامزده شده . تنها کردیتی که من به فیلم میدهم پرداختن به " تابوئی " بود که هنوز در بعضی جوامع وجودداره
چندی پیش فیلم " خاطرات یک گیشا " رو دیدم . داستان فیلم Memoirs of a Geisha از سال 1929 شروع و تا چند سال بعد از جنگ جهانی دوم تموم میشه .پدر و مادری ژاپنی که بسیار فقیر هستند و بدهکار دخترک 9 ساله رو به همراه خواهر بزرگترش از زور فقر می فروشند ... " چی هو " داستان زندگی خودش رو بیان می کنه از روزی که در خانه ای که "گیشا " تربیت میکنند شروع به خدمتکار ی می کنه تا هنگامی که خودش یکی از معروفترین " گیشا " های منطقه میشه . فیلمی بسیار احساسی ، غمگین ، لوکیشن های عالی ، موزیک زیبا ... من کتابش رو نخونده بودم ولی " نیما " خونده بود و میگفت که کتاب بهتر از فیلم هست .چندی پیش پُستی هم در مورد فیلم نوشت . معمولا کتاب بسیار بهتر از فیلم هست چون باید 300 تا 400 صفحه کتاب رو در 2 تا 3 ساعت فیلم تهیه کنند . من دیدن این فیلم رو به تمام کسانی که امکانش رودارند پیشنهاد میکنم . یکبار در ژاپن نمایش و رقص های " گیشا " ها رو دیدم و دیدن این فیلم کلی خاطره رو برام زنده کرد !