Thursday, March 31, 2005

فراموشی


عطر تنت يادم نيست
رنگ نگاهت با من نيست
در فراموشخانه قلبم ، فضای بزرگی داری
می بينی ؟
حتی ،
نامت هم در حافظه ام نيست
تمام شدی !
مثل يک باد زود گذر
در لابلای ذرات هوا گُم شدی
می بينی ؟
موجهای دريا هم به تو پشت کرده اند
تمام شدی ...

Tuesday, March 29, 2005

Spring is here

در اين فصل زيبای بهار...مگه ميشه به اين پارکها رفت و عطر گلها رو حس کرد و عاشق نشد ؟ مگه ميشه تو ی طبيعت زيبا ی بهار ، کنار جوی آبی قدم زد ، صدای پرنده هار رو شنيد و عاشق نشد ؟ مگه ميشه روی اينهمه چمن نرم ، سبز و يک دست راه رفت ... گل و غنچه و شکوفه رو ديد و بازم عاشق نشد ؟ فصل بهار با تمام افسونگری هاش در کنار ماست ...صدای شادی بچه ها تو ی پارک...نجوا و بوسه های عاشقانه زوجی جوان ...سنجابی که از دست پيرمردی مهربان غذا می خوره لم دادن روی نيمکت وتماشای درياچه ی روبرو ... ليوان قهوه داغ ، همراه با طراوات بهاری ... عکس روز يکشنبه و گوشه ای از " St.James's Park " لندن گرفتم...




کبری رحمانپور دختر 22 ساله ای است که در خانواده ای بسيار فقير به دنيا آمده است. در زمانی که فقط 17 سال داشته است به مدت سه ماه به خانواده ای سپرده می شود که اگر در مدت اين سه ماه مورد پسند قرار گرفت، به عقد عليرضا نياکانيان، با 35 سال اختلاف سن در بيايد.
شرح زندگی غم بار اين دخترک نگون بخت رو در سايت زنان بخوانيد

مگه ميشه در اين فصل زيبا و لطيف " قلب کبرای جوان " رو با آتش خشم و کينه و گلوله " لِه " کرد ؟ به چه جرمی ....؟
بايد يکی شويم ...

Saturday, March 26, 2005

عيد ديدنی به سبک لندنی !

پس از چندين سال ، هنگام سال تحويل تقريبا عده زيادی از خانواده دور هم بوديم ! شامپاين ... سبزی پلو ماهی ... سبزه بزرگ و زيبا ... سفره هفت سين ... گفتگوهای نه چندان نوروزی ! راههای دور و نبود تعطيلات رسمی به مناسبت " نوروز ايرونی " در اروپا و امريکا باعث ميشه که زياد نشه دور هم جمع شد، مهمون عزيزی هم که از ايران اومده سال نو ی ايرونی متفاوتی شده بود . چند شب مهمونی های شب عيد هم به پايان رسيد ... يکی از مهمونی ها همزمان شده با تولد صاحب خونه ! ... ساعت 5 صبح بعد از کلی غذا و مشروب و ... بهتر از اين نميشه رقصيد ! مخصوصا که عکاس از همه مست تر باشه ! ...توی يکی از مهمونی های عيد نوروز ، آقائی نسبتا مُسن يک بطری ودکای " بالزام " توليد شده در زمان شاه رو آورده بود ...حالا چطوری اين همه سال اون رو توی لندن نگه داری کرده بود بماند ... قيمت يک ليتر مشروب روی برچسب شيشه نوشته شده بود " قيمت مقطوع : 18 تومان ! البته آقای ديگه ای که فکر کنم حدود 80 سال سن داشت می گفت که اون زمانهائی که اون ايران بوده قيمت " ودکای بالزام " 12 تومن بوده و لابد بعد ها گرون شده ! راستی با 12 تومن و 18 تومن هنوز ميشه چيزی توی ايران خريد ؟ يکی از مسائل خوبی که در اکثر سفره های هفت سين ايرونی امسال ديدم نبود " کتاب قران " بود. اينکه من هيچ اعتقادی به قران و بقيه اديان الهی !!! ندارم بحثی کاملا جداست .ولی خيلی دوست داشتم ايرونی هائی که کتاب قران رو همراه بقيه وسائل هفت سين می گذارند به من می گفتند که چه بهانه ائی برای اين ترکيب نا همگون آئين زرتشت و اصيل ايرونی با کتاب عرب های مسلومن داره ؟
از شانس بد فقط پس از چند روز شب زنده داری و چند تا مهمونی صدا ی من به کلی قطع شده !!! تو ی اين اوضاع دوستم از " کايرو " برای يک هفته به لندن اومده ...بهم زنگ زد و با شنيدن صدای من دادی کشيد از ترس ! انگار بيشتر دختر ها جيغ جيغو هستند ! ..آخرش مجبور شدم تلفن رو قطع کنم و روی موبايلش تکست بفرستم و جريان رو توضيح بدم ..خلاصه اين چند روزه شدم مثل فيلمهای چارلی چاپلين ! صامت و بی صدا فقط لبخند ميزنم و گاهی هم اخم ! جالبتر ين موضوع ديشب بود که 5 تا از دوستان انگليسی ام برای " سال نو " ايرونی من رو به بار و رستوران دعوت کردن به صرف " پيتزا و آبجو و شراب " اينهم سال نو ايرونی با ميزبانی انگليسی ها !!! خوشبختانه اونها از سبزی پلو ماهی نوروز خبر ندارن وگرنه از جونم سبزی پلو می خواستن ! فعلا برم چند تا ليوان آب جوش و ليمو عسل بخورم شايد اين تارهای صوتی ضعيف دلشون به حالم بسوزه و دوباره شروع به کار کردن بکنن ! بارونهای بهاری هم شروع شده ... قدم زدن توی پارکها لذتی غير قابل وصف داره ...فقط اميدورام بارون های بهاری بمونن و مثل پارسال به تند باد های بهاری/پائيزی تبديل نشن !
.. البته چو ن می دونستم که بيشتر ايام رو در خونه نيستم حوصله تهيه سفره هفت سين رو نداشتم تازه امسال اينقدر سفره هفت سين ديدم که فکر نکنم هوس چيدن سفره و دردسرهاش رو بکنم ! اينهم عکسی از سبزه زيبائی که خودم درست کردم !
اين جمعه و دوشنبه هم که تعطيلات عيد پاک مسيحی " Easter " هست و 4 روز تعطيلی ميشه کلی گردش و تفريح کردمعمولا همه شکلات های توخالی بزرگ به شکل " تخم مرغ" و يا " خرگوش " به دوستان و بيشتر به کوچکتر ها هديه ميدن

Sunday, March 20, 2005

March 21 is the first day of the Spring ... also it's Persian / Iranians New Year ... Happy Persian New Year 1384

بهاری ديگر در راه هست
شکوفه های صورتی آمده اند
سال " نو " ميشود
غبار از خانهُ دِل بَر گيريم
لبخند زنان
مَقدمَ ش راگرامی بداريم ...


Friday, March 18, 2005



سال نو ی ايرونی از راه ميرسد ...


بهاران خجسته باد










سال و فال و مال و حا ل و اصل و نسل و تخت و بخت
باشَدت در شهرياری برقرار و بر دوام
سال خُرم فال نيکو مال وافر حال خوش
اصل ثابت ، نسل باقی ، تخت عالی ، بخت رام

" حافظ "

Thursday, March 17, 2005

“ Dare to be different “

من هميشه متفاوت بودم ...تفاوت گاهی به معنای بهتر بودن هست و گاهی به معنای بد تر بودن ...به نظر من " متفاوت " بودن می تونه نه بهتر بودن رو ثابت بکنه و نه برعکسش رو ولی می تونه " ايده های مستقل داشتن " رو مطرح بکنه ... اگر قرار بود که همه " انسانها " يک جور فکر کنند که دنيا خيلی خسته کننده تر از اين که هست ميشد ... اگر " متفاوت " نبوديم ميشديم مثل " فتوکپی " همديگه ! من به اين " تفاوت بر خودمی بالم ...باورکن هنوز همون " جاويد " اَم ! ولی ...







برنَگرد
يادت ،
طعم خاطراتم را
بسان بادامی تلخ ، تَ ل خ می کند ...
تلخ ِ ، تلخ !

Tuesday, March 15, 2005

بهار توده ها شکُفت
خورشيد داره بيرون مياد
تو روشنای آسمون اما داره بارون مياد
به دست پرتوان خلق پرنده ها آزاد ميشن
شکوفه ها گل ميکُنن ويرونه ها آباد ميشن
اما داره بارون مياد بارون مياد بارون مياد


اتهام ارتداد به مجتبی سميعی نژاد (مديار) !!!



آقای سيف زاده وکيل
مديار (مجتبی سميعی نژاد) در مصاحبه با خبرگزاری ايسنا گفته است که مديار را به ارتداد متهم کرده اند. همگی حکم چنين اتهامی را می دانيم پس منتظر چه هستیم؟ می خواهیم اجازه بدهيم که رژيم قتل عام های سالهای 60 را دوباره شروع کند؟
این مساله شوخی بردارد نيست اينکه آقايان می نشينند در کانادا و حکم صادر می کنند بايد بدانند که ما همه را در اين مساله مسئول می دانيم. اين يک وظيفه انسانی است بازی و شوخی بردارد نيست حکم ارتداد برای چی برای نوشته های يک جوان پر شور که چيزی بجز آزادی و سربلندی ملتش را نمی خواهد؟؟
ادامه...
آرش سيگارچی هنوز در زندان هست ... 14 سال حکم برای نوشتن وبلاگ ...اجازه ندهيم که دوباره زندان ها از " آرش ها " و " مجتبی ها " و ...پُر شوند ... " مجتبی " يکی از " ما " ست ... مجتبی خود ما ست ... متحد شويم

لطفا پتيشن آزادی مجتبی رو امضا کنيد

بيانيه کانون وبلاگ نويسان در مورد دستگيری " مجتبی سميعی نژاد "


خنجر به قلب هر ستم فرياد کينه خواه تو
خون تن پرنده ها آئين راه تو
...
خورشيد داره بيرون مياد

???????? ???? ?? ?? ?? ?????? ?? ?????? ?? ????


برپائی جشن چهارشنبه سوری پيروزی آتش آزادی بر تاريک انديشی دينی است

پي نوشت :
ديشب به 2 تا مراسم چهارشنبه سوری رفتم ... اولش با آتيش واقعی که کلی از روش پريديم با آش رشته خوشمزه ... دومی هم در رستورانی که بطور خصوصی رزو شده بود ترتيب چيدن ميزهاش رو عوض کرده بودن و با موزيک زنده تا دَم دَمای صبح !نمی دونستم اينقدر استعداد خواننده گی توی ايونی ها هست ! تقريبا اکثر شرکت کنندگان هنر نمائی کردن !

Monday, March 14, 2005

St. Patrick’s Day Festival

فستيوال St. Patrick’s Day ديروز شروع شد .برای خوندن تاريخچه اين روز تقريبا مذهبی ايرلندی به اينجا برويد...همه ساله روز 17 ماه مارس ايرلندی ها اين رو روز جشن می گيرند ...خوشبختانه مثل اکثر مراسم های مسيحی ها امروزه فقط جشن و پارتی از اين روزها به ياد مردم مونده و کسی به بار مذهبی اين روزها از قبيل کريسمس و ... اهميتی نمی ده ... ديروز از طرف شهردار لندن ، و با کمک جامعه ايرلندی مقيم لندن کنسرت بزرگی در بزرگترين ميدون لندن برگذار شد ... گروههای پاپ ايرلندی چندين ساعت کنسرت برگذار کردند ...خانواده ها با کوچکتر ها اومده بودند ... هوای سرد همه رو به رقص و پايکوبی واداشته بود ... ايرلندی ها هم با پوشيدن لباسها و کلاههای سبز رنگ و ...شادی و پايکوبی بيشتری می کردند ... ديروز فواره های بزرگ ميدون همگی به رنگ سبز بودند ! روز اصلی " St. Patrick’s Day " پنجشنبه 17 ماه مارس هست همه بار ها و پاپ های ايرلندی اون شب موزيک زنده دارند و حتما منهم خواهم رفت ... به نظر من در اين دنيای خشن ، هر بهانه ای برای شادی بايد جشن گرفته بشه !

Sunday, March 13, 2005

مراسم بزرگداشت روز جهانی زن ديشب در لندن برگذار شد

مجری برنامه " ناهيد عزيز " ( زندانی سياسی از بند رسته ) با تسلط کامل برنامه رو اجرا می کرد و با خوندن زندگينامه " فروغ فرخزاد " و چند شعر از فروع برنامه رو آغاز کرد ...پس از اون نوازنده چيره دست سنتور " ويدا عدالت " با سنتورش مثل همشه صداهائی جادوئی در فضا به هوا درآورد .. " ويدا " ی عزيز چند سالی معلم سنتور من بود و من رو به ياد دوران دانشجوئی و يکشنبه بعد از ظهر ها و اون کلاسی در طبقه هزارم اون ساختمون قديمی انداخت... پس از اون " ويدا " با دو تا از شاگردانش چند قطعه شاد با " دنبک " نواختند ... تئاتر " زن پُستی " به تمام کم و کاستی هائی که در اجرا داشت ، موفق شد تفکر تلخ عده ای از " مردان ايرونی مقيم خارج از کشور " رو به مسخره بگيره و به بهترين شکل نمايش بده ... مردان و پسرانی که پس از ساليان زندگی در کشورهای غربی و استفاده از همه گونه آزادی شخصی بر ای خود شون به يکباره به دنبال زن " اوريجينال ! " و دختر باکره که آشپزی و خياطی و خانه داری و...هم خوب بلد باشه می افتند ! و به خانواده اشان در ايران سفارش " دختر اصيل ايرونی " !!! می دهند ... پس از آنتراکت هنرمند مردمی " گيسو شاکری " با اون صدای زيبا و آهنگ های با معنی برای حاضرا ن هنر نمائی کرد ... آهنگ " سرزمين من " که سروده يک شاعره افعان هست رو هم به زيبائی اجرا کرد ... " ناهيد " ( مجری مسلط برنامه ) با زرنگی خاص خودش ، چند تن از مهمون های حاضر در جمع رو به روی سن کشوند ! " مينا اسدی " ( شاعره مبارز مقيم سوئد ) که اتفاقا ديشب سالروز تولدش هم بود ... " هادی خرسندی " ( طنز نويس و کمدين موفق و مبارز مقيم لندن ) هم چند دقيقه هنر نمائی کرد و حاضران رو از خنده رود بُر کرد ... برنامه با آرزوی اينکه سال ديگه روز 8 ماه مارس با رهائی زنان ايرانی از بند ديکتاتو ری اسلامی تبديل شده باشه پايان گرفت .
مصاحبه " گيسو " با سايت ديدگاه

Saturday, March 12, 2005

8 ماه مارس ، روز جهانی زن

امشب به مناسبت 8 مارس روز جهانی زن مراسمی در لندن برگذار خواهد شد، هنرمند مترقی ، ترا نه خوان آزادی برای سرزمين در بند " گيسو شاکری " هم در اين برنامه شرکت خواهد کرد ... نمايش تئاتر و سنتور و ... جزو برنامه های امشب هستند .

پشت پنجره ام سايه سنگسار شدن می لغزد...
شاعره با استعداد ايرانی " شيما کلباسی " مجموعه کتابی به نام " سنگسار " نوشته که يکی از شعر هاش رو با هم می خونيم :

فاصله
بين سرم تا سنگ شما
شايد از سپيدی بين دو موج هم کمتر باشد
شايد هم از شرم ميان چشمان نرگس ها هم
ناديده تر
و از زفاف دخترکان 8 ساله هم دردناکتر
شايد هيچ نگينی در کيانی هم نباشد
و شايد هم بوده و مثل دقيقه بين من تا زندگی
رفع شده
مثل غذای حاجت شما نه قضای حاجت شما
تا رفع شود ...تا رفع کند اين بار- سنگينی ...گمراه و گناه – باره – پاره
فکر شما
اين
سنگدلی شما !

***************
اقدس و بتول کماندوها رو ديده ايد؟
اين سايت که لابد در جهت منافع زنان ( بخوانيد تو سری زَدن بيشتر خواهران) تبليغ می کنه ! راستی اينهمه تبليغ برای پيچيدن نيمی از جامعه در لای اون چادر و چاقچور و تبليغ برای اون پارچه دراز سياه و نکبتی و دست و پاگير برای چيست ؟... هميشه برام سوالی بوده اون کسانی که به دين اسلام و خدا اعتقاد دارن چرا يکی به من نامسلمون نمی تونه توضيح بده که اون " خدا " ئی که هزاران صفت از خوبی اش و قدرتش و ...در کتابهاتان نوشته ايد چرا نتونست هنگام تولد نوزادان دختر همراهشان ، پارچه روسری و چادر رو براشون " خَلق " کنه تا خيال جماعت مسلمون برای هميشه راحت بشه ! ... لينک اين سايت بسيار مترقی پرورش زنان پليس با روش چاقچور سياه !! رو در وبلاگ حُسن آقا ديدم ...

Thursday, March 10, 2005

River

می گذرد در شب آينه رود
خفته هزاران گل در سينه رود
گُلبن لبخند فردائی موج
سر زده از اشک سيمينه رود

موجی در موجی می بندد
بر افسون شب میخندد
با آبی ها می پيوندد
...
خورشيد از شرق سوزان ميرويد بر دريا می تابد
….

رودخونه های پر برف ..کوهها و جنگلهای اطرافش ... پياده روی روزانه ... شبگردی های شبانه ... نور چراغ قوه به روی برف در تاريکی شب ...صدای دل انگيز رود خونه ... سکوت ... طبيعت ...آرامش...هنوز چند هفته بيشتر نيست که از سفر برگشتم ولی انگار بازم هوس اون خلوت و آرامش شبانه رو کردم... اين هميشه در سفر بودن هم حکايتی شده !








*

Wednesday, March 09, 2005

و سه سال گذشت...

20مارس به مناسبت سالگرد اشغال کشور عراق به عنوان روز مخالفت با جنگ اعلام شده. به همين مناسبت روزشنبه 19 مارس 2005 در اکثر شهرهای بزرگ دنيا تظاهراتی بر پا خواهد شد.با شرکت در اين تظاهرات از صلح جهانی دفاع کنيم
سه سال از شروع جنگ و حمله دولت امريکا و متحدانش به کشور عراق گذشت ... سه سالی که مردم بی پناه عراق با صدای گلوله و توپ به خواب رفتند و با هراس ، بی برقی ، قحطی ، بوی خون ، کشت وکشتار و ... از خواب برخواستند ... در ديکتاتور بودن " صدام حسين " هيچ شکی نيست ولی اين دليلی برای حمله زورگويان غربی و اشغال نظامی خاک کشور عراق نيست ... با شرکت در تظاهرات جهانی " صلح " در روز 19 ماه مارس به حضور نيروهای نظامی غربی در کشور عراق اعترا ض کنيم ... وحشيگری نظاميان مستقر در عراق امان مردم عراق را بريده ...همگی عکسهای زندانهای ابوغريب و ... رو تماشا کرده اند ... " عدالت " به سبک " بوش – بلر " برای چپاول و غارت منابع نفتی و ..عراق را محکوم کنيم .
وعده ما: هايد پارک – لندن – شنبه 19 مارس 2005ساعت 12 ظهر

Tuesday, March 08, 2005

8th March International Women's day

آن دُور ، دُور ها
آن سالها
زنان در سرخی روز نشستند
مردان غروب و شب را پاس داشتند
زنان تخم " عشق و شادی " کاشتند
مردان , با اخم و خشونت ، حکمِ بايد و نبايد " صادر " کردند

سنگ ها ر ا دور اندازيم
فاصله ها را بر داريم
کينه هامان را دَفن کنيم

سالها " لِه مان " کردند
سالها " جدا " ي مان کردند
سالها" شکستن " ما را نگاه کردند

تلنگری بايد
تا دوباره " يکی " شويم
دوشا دوش هم
بجنگيم
همپای هم
بر قصيم
دست در دست هم
بنوشيم
و برای هم
بمانيم

اينک روزی ديگر است و دستهايمان " با هم "
" روز جهانی زن " را جشن بگيريم " باهم "



روز زن بر تمامی زنان و مردانی که آگاهانه در راه آزادی خويش قدم برداشته اند مبارک باد . باشد تا با مبارزه دوشادوش زنان و مردان آگاه برای رسيدن به تساوی حقوق انسانها در تمامی عرصه های زندگی ، جهانی بهتر بسازیم. دنيائی بهتر امکان پذير است

Monday, March 07, 2005

… Ain’t Nothin ‘ But

شبهای طولانی آخر هفته... جاز بارِ مورد علاقه ام ... اين بار کوچک که در محله Soho لندن هست هرشب موزيک زنده جاز داره و تا دير وقت هم باز هست ...محيط بسيار صميمی و دوستانه ... نواختن گروههای مختلف جاز از امريکا و انگليس ... باز بودن بار تا دير هنگام ... ديدن دوستانی که شبهای بسياری رو اونجا با هم سپری کرديم ... زمانی اين بار پاتوق آخر هفته های من بود ... هنوز هم اکثر اوقات آشنا های قديمی رو اونجا می بينم ...ديشب با گوش دادن به جاز گروه " The John Stapleton Trio " کلی خاطره برام تازه شد ... تمام در و ديوار اين بار پوشيده از نقاشی موزيسين ها و خوانندگان جاز دنياست . چند تا گيتار ياد گاری به در و ديوار نصب کرده اند ...به محض ورود کاملا احساس می کنی که در يک " جاز بار " واقعی هستی بدون هيچ گونه دکور مصنوعی ، شيشه ای و نور های براق و خيره کننده ... به تمام کسانی که در لندن زندگی میکنند و يا گذرشون به اينجا می خوره پيشنهاد میکنم که رفتن به اين بار رو از دست ندهند ... اينهم چند تا از نقاشی های توی راهروهای بار… Ain’t Nothin ‘ But
1
2
3
4

Saturday, March 05, 2005


ديشب دوباره باشگاه ورزشی که من عضوش هستم مهمونی داشت و تِم مهمونی لباسهای دهه سالهای 70 بود ... همونهائی که گروه "ABBA " می پوشيدند ... طبق معمول يک گروه 10 نفری از دوستانم رو جمع کردم و رفتيم به باری که برنامه توش اجرا می شد ...شب متفاوتی بود با آهنگ هائی که بيشترشون رو بلد بودم ... ديشب با دوستی که نزديک به 50 سال سن داره ، در مورد موزيک صحبت می کردم و اينکه هنوز نسل های بعدی با آهنگ های گروهائی مثل ABBA و The Bee Geesميرقصند و شعر هاش رو بلدند در حاليکه اکثر موزيک های توليد شده در اواخر دهه 90 و سال 2000 به بعد دوره ای و مقطعی شده اند ... موزيکی که استاندار بالا نداشته باشه ، و فقط برای فروش باشه يک هفته معروف ميشه و به چارت ميرسه ، چند ماه بعد ا صلا کسی يادش نيست که اسم اون گروه چی بوده...بهرحال برای کسانی که حتی در دهه 70 به دنيا نيومده بودند و يا کودک بودند هم هنوز اون موزيک ها جاذبه داره ... البته من شخصا موزيک های دهه 80 رو ترجيح می دم ..دوران کودکی من با موزيک های دهه 80 سپری شد... شب خوشی بود و ديدار دوستانی که هر کدوم از يک نقطه شهر به اينجا اومده بودند غنيمت . آخرش هم به بهترين لباس جايزه دادندالبته که دوستان من برنده نشدند .

Friday, March 04, 2005

نگاه کن که چه برفی می بارد














برای اولين بار در اين زمستون ، صبح از خواب بيدار شدم و برف زيبا شهر لندن رو سفيد کرده بود ...
خوشحالم که چند هفته پيش در سويس کلی برف بازی و اسکی کردم وگرنه با برفی که تا قبل از غروب آب شد امشب دق می کردم !!!