Wednesday, December 31, 2003

چه تلخ است نظاره گر بودن ... و چه تلخ تر ، شاهدی باشی بر مرگ ساده و دلخراش هزاران انسان بی گناه در سايه حکومت مرگ بار جمهوری اسلامی !
منهم معتقدم که بی لياقتی و ديکتاتور بودن رژيم فاسد اسلامی ايران بزرگترين عامل اين همه کشته و ويرانی در زلزله اخير بم بوده . دستاوردهای عمده رژيم ملاها سرکوب ، قتل ، غارت ، اعدام ، کشتار ، فقر و ... بوده و خواهد بود . در طی 25 سال اخير چه اقدام مثبتی برای " رفاه " حال امت هميشه در صحنه !!! صورت گرفته ؟ نگاهی به زلزله های مشابه اخير در کشور ژاپن و ايالت کاليفرنيا امريکا که کمتر از 5 کشته و مجروح داشتند بهترين مدرک برای اثبات اين ادعاست .

test



به نقل از شبح عزيز

زنده گی در اين کشور يعنی زيستن زير سايه ی شمشير دموکلس اينجا بايد هر لحظه منتظر باشيم تا با مرگی فجيع روبه رو شويم يا ذره ذره هلاک شويم.
اينجا ميدان جنگ است. 17 هزار کشته در تصادفات راننده گی 20 هزار کشته در زمين لرزه ي شش و سه دهم ريشتری! آلوده گی هوا، سکته ی قلبی، مواد مخدر، ايدز و هزار درد بی درمان ديگر دارد بيشتر از هر جنگی جان مردم را می گيرد. تا کی بايد بنشنيم و شاهد مرگ يکديگر باشيم؟
مرگ يک بار شيون يکبار! هيچ انقلاب و جنگی اين همه خسارت -که بی لياقتی و فساد حاکم بر جامعه موجب شده است- به بار نخواهد آورد. حالا که مردن سرنوشت شوم ما شده است چه بهتر که آگاهانه و به اختيار برگزينيماش و چون گنجشکی که برق نگاه افعی فلج اش کرده است منتظر نشويم تا زير آورا يا در تصادف راننده گی جان بسپاريم.

Tuesday, December 30, 2003

خاطرات يک شاهد عينی از فاجعه زلزله بم


و انگار هنوز "مرگ" همه گير تر است...


گزارش امروز راديو پژواک{ سوئد } از شهر بم شنيدنی است .به نقل از وبلاگ آبنوس


Sunday, December 28, 2003

بر کدام جنازه زار می زند ... ؟

بر کدام جنازه زار می زند اين ساز ؟
بر کدام مُرده ی پنهان می گريد
اين ساز بی زمان ؟
در کدام غار
بر کدام تاريخ می مويد اين سيم و زه ، اين پنجه ی نادان ؟

بگذار برخيزد مردم بی لب خند
بگذار برخيزد !


زاری در باغچه بس تلخ است
زاری بر چشمه ی صافی
زاری بر لقاح شکوفه بس تلخ است
زاری بر شراع بلند نسيم
زاری بر سپيدار سبز بالا بس تلخ است.
بر برکه ی لاجوردين ماهی و باد چه می کند اين مديحه گوی تباهی ؟
مطرب گورخانه به شهر اندر چه می کند
زير دريچه های بی گناهی؟


بگذار برخيزد مردم بی لب خند
بگذار برخيزد !



" احمد شاملو " – در آستانه -

Saturday, December 27, 2003

روز کريسمس بسيار خوش گذشت ..شامپاين ، بوقلمون ، انواع خوراکی های خوشمزه ديگه روز کريسمس و ...
ساعت 3:30 صبح رسيدم خونه و نزديکهای 4 صبح رفتم توی تختخواب . نزديکهای ساعت 7 صبح روز جمعه از خواب بيدار شدم .. هنوز کمی شنگول بودم و داشتم توی ذهنم برنامه امروز رو مروز ميکردم .. از ميز کنار تخت ، کنترل از راه دور رو بر ميدارم و در حال خواب و بيداری مثل بقيه روزهای تعطيل ، تلويزيون رو روشن ميکنم ... شبکه اخبار 24 ساعته بی بی سی داره اخبار مختلفی رو گزارش ميده ... مثل هميشه چشمام رو مييندم و زير پتو کمی جا بجا ميشم ... يکدفعه اسم ايران و زلزله رو ميشنوم ... به حالت پرش از جا ميپرم ... صحنه های فجيعی از کشته شدن ، نابودی تمام هستی ناچيز بعضی انسانها ، خرابی ، گريه و شيون مادران و ويرانی خانه هائی که روزی سرشار از عشق و اميد بودند ، برروی صفحه ظاهر ميشه ... اين همه زشتی بشدت قلبم رو آزار ميده ...
ساعت 5 و 38 دقيقه و 59 ثانيه بامداد امروز جمعه 5 دي 1382 زلزله اي شديد با قدرت بيش از 6 درجه ريشتر شهرهاي در استان كرمان به ويژه شهر بم را به لرزه در آورد.
از اينکه هنوز نيمچه مست توی تختخواب گرم لم دادم از خودم خجالت ميکشم ...مزه تلخ و گس خون ماسيده جايگزين احساس 5 دقيقه پيش ميشه...
دست بيرحم طبيعت، بار ديگه خشمگينانه جان و مال هزاران انسان بيگناه رو برای هميشه نابود ميکنه ... طی 25 سال گذشته و به لطف حکومت جمهوری اسلامی بر ايران کلمه " نابودی " پر رنگ ترين واژه شده .

بار ديگر دستانی ،
محتاج به دستان " ما " ست
بار ديگر چشمانی ،
چشم براه کمکها و همدردی " ما " ست

زندگی را برايشان به " ارمغان " ببريم
که " ما " از يک جنگل و خانواده ايم ...
جنگل پرشور انسانها ...

دستان و چشمان مضطرب را به " لبخندی " ميهمان کنيم


عکسهای دلخراش اين واقعه .

Wednesday, December 24, 2003

...I Wish you a Merry Christmas & a Happy New Year





من هر سال درخت کريسمس بر پا ميکنم و خودم رو در جشن و شادی سهيم می کنم . يادمه چند سال پيش چند آشنای ايرونی که به طور اتفاقی به خونه ام اومده بودن خيلی تعجب کردن و با زبون بی زبونی گفتن تو چقدر غربی هستی و ...

راستش برای من عيد نوروز { بعلت دوری از محيط ايران } اصلا معنا و مفهوم خاصی نداره ..تا زمانيکه درس ميخوندم هميشه امتحانات پايان ترم زمستونی برابر ميشد با ايام نوروز ايرونی .اگر فاميلی و يا دوستی من رو به مهمونی دعوت ميکرد مجبور بودم يا نرم و يا سريع برگردم سراغ درسهام ...ولی ايام کريسمس و تعطيلات و جشن شادی منهم هميشه تعطيل هستم و خودش بهترين بهانه برایشرکت در شاديهاست .

امسال، با تغيراتی که در زندگی ام بوجود اومد بيشتر اثاث خونه ام رو عوض کردم و اين خونه تکونی شامل دکورهای درخت کريسمس هم شد !
خلاصه اين درختی که می بينيد از آخرين کارهای هنری ذوقی بنده است ! چند تا عکس ديگه هم اينجا و اينجا هست .












Tuesday, December 23, 2003

Christmas Party # 4
ديشب رفته بودم Dorchester Hotel برای شرکت در کريسمس پارتی محل کارم ... کلی شامپاين و ... غذاهای رنگارنگ ...رقص و شادی ... موزيک زنده متنوع ... 10 تا از آهنگهای Number one دهه 60 ، دهه 70 ، دهه 80 ، دهه 90 و آهنگهای جديد ...آهنگهای دهه 90 و سال 2000 به بعد که اکثرا مزخرف بودن و کاشکی قبل از شروع اونها از سالن ميزدم بيرون !




Monday, December 22, 2003




نيست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار يار شود رختم از اينجا ببرد

" حافظ "

Saturday, December 20, 2003



پس از ساليان امسال تصميم دارم برای کريسمس و سال نو در انگليس بمونم . طبق گزارشات هواشناسی به احتمال بسيار زياد امسال هم در روز کريسمس و هم در شب سال نو در لندن و بسيار نقاط ديگه انگلستان شاهد ريزش برف خواهيم بود . خب همين بهترين دليل هست برای سپری کردن اين ايام در انگلستان ... ياد دوران خوش برف بازی در دوران کودکی ... آدم برفی درست کردن ... خوردن شير کاکائو داغ توی برفها و ... بازی هامون توی برف ..پياده روی های طولانی در روزهای برفی و سرما خوردنهای آنچنانی بعدش ! اسکی رفتن ...کوههای تهران در روزهای برفی ... اون سالهای دور ... زمانی که همگی رفتيم تپه های گيشا برف بازی و سر خوردن ... کسانی که مثل من عاشق برف و برف بازي هستند، اينجا ميتونيد مانيتورتون رو به " برف " مهمون کنيد ...


Friday, December 19, 2003



.Keep your mouth closed and they will think you are a fool. Open it , and you will confirm it

Thursday, December 18, 2003

چندی پيش دوستی اين DVD رو بهم قرض داد . من اونشب توی سالن بزرگ و مجلل Madison Square درشهرNew York بودم در صحنه هائی از فيلم هم هستيم ! باورم نميشه حدود 2 سالی از اونشب گذشته ... برای سفر به نيويورک و شرکت در اين کنسرتElton John خيلی تلاش کردم که بصورت سورپرايز بمونه ..عجب روزگاری ... حالا, پس از ديدن فيلم اين کنسرت حتی حس دلتنگی هم در من بيدار نشد... ديشب ساعت 3 نيمه شب داشتم برميگشتم خونه و " مريم حيدر زاده " بود که با صدای غمگينش می خوند :
کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
...
چقدر شعر نوشتيم برای باران
چقدر شعر نوشتيم برای باران
غافل از آن دل ديوانه که بارانی بود

Tuesday, December 16, 2003

Christmas Party # 2
پنجشنبه :
کلاس اسپانيش دارم و اول صبح تمرين هام رو تموم کردم . ساعت 4 عصر از کالج زنگ زدند که معلم حالش خوب نيست و کلاس امشب کنسل شده ! منم سريع به همکلاسی و دوست جديدم " Paul" زنگ زدم و ساعت 6 عصر بجابی کلاس اسپانيائی در بار همديگه روديديم و شام و کمی هم مشروب خورديم که از کلاس اسپانيش خيلی بهتر بود .بعدش هم به کريسمس پارتی نسبتا کوچکی رفتم که البته تا صبح ادامه داشت !
Christmas Party # 3
جمعه :
امشب به کريسمس پارتی محل کار سابقم دعوت شده بودم .
برنامه مفصلی تدارک ديده بودند. ساعت 7 تا 8 جمع شدن توی باری زيبا و بزرگ با محدوديت نوشيدن فقط يک مشروب الکی !!! ساعت 8 تا 10 شب هم پاتيناژ در هوای رو باز. چقدر همه خوردن زمين و نمردم و يکبار نقش هيرو رو بازی کردم ... دعوا بود سر من و Sally، که بلد بوديم درست اسکيت کنيم کلی خنديديم از افتادن همه روی زمين ... تر سو تر ها هم که کنار زمين دور ميز نشسته بودن و نمی دونم حسرت ميخوردن و يا راضی بودن . ساعت 10 شب همگی پياده بطرف هتل زيبا و مورد علاقه ام راه افتاديم هرکی رفت توی اتاق خودش و تعويض لباس و قيافه آدم !!! گرفتن لباس اين مهمونی " Black Tie " بود و همه آقايون ميبايد کراوات و کت و شلوار مشکی ميپوشيدن خانمها هم لباسهای مشکی و خروارها لوازم آرايش !!!

شنبه :
سودابه اردوان و نمايش شبان خوبان
برنامه با نمايش اسلايد توسط زندانی سياسی سابق سودابه اردوان شروع شد. اين دختر واقعا هنرمند هست ...کتاب : يادنگارهای زندان "هم برای فروش موجود بود . بسيار عاليست کيفيت اين کتاب از لحاظ فرم و محتوا.قسمت بعدی " مهستی شاهرخی " يکی از داستانهای کوتا و زيبای آخرين کتابش رو باز خوانی کرد. پس از آنتراکت نمايش شبان نيکو اجرا شد . با توجه به صحنه نامناسب و نور پردازی حداقل وکمبود تمام امکانات فنی اجرا بخوبی برگذار شد.
کاشکی امکانات بهتری رو ميشد برای اينگونه نمايشها تهيه کرد چندين کتاب ميز هم در سالن ورودی برپا بود و در کل برنامه خوبی بود.

يکشنبه :
کنسرت مرضيه و ...چند هنرمند ديگه بود. چند ساعت اول که سخنرانهای مختلف از نماينده کنگره امريکا تا شيخی عراقی و خانم فرانسوی همگی کلی سخنرانی کردند که به فارسی هم ترجمه شد ...بسيار خسته کنند بود و من اکثرش رو در سالن بيرون مشغول قهوه خوردن بودم ! هواداران مجاهدين هم هر ازگاهی شعار می دادند.
شعار ايران رجوی ، رجوی ايران من رو به ياد روح منی خمينی بت شکنی خمينی ميندازه ! ايندفعه اين شعار مجاهدين تبديل به ايران مريم، مريم ايران شده بود.!!! کاش اين فرهنگ بت پرستی شرقی اسلامی يک روزی از فرهنگ فارسی زدوده بشه. من نگران وضعيت هزاران زن و مرد مجاهدی هستم که هنوز در عراق بسر ميبرندو اميدوارم که زندگی اين از جان گذشتگان راه آرمانشون ، طعمه زد و بندهای سياسی رهبران خودکامه ايران و امريکا نشه.
صدای مرضيه در آستانه80
سالگی هنوز همچنان پر قدرت و زيباست 45 دقيقه برنامه اجرا کرد با ارکستر بزرگ لندن به رهبری هنرمند چيره دست " محمد شمس " و همه چيز عالی بود . ترانه " می زده شب ...." منو حسابی به ياد مادرم انداخت آخرين سی دی مرضيه بنام " وا دل من " رو هم خريدم که بسيار قشنگ هست .

خانم Nona خوانند يونانی با صدای گرم و حنجره بسيار قوی چندين ترانه بسيار زيبای يونانی اجرا کرد
Chris De Burge سياست تمام با در دست داشتن پرچم ايران وارد صحنه شد و می تونيد تصور کنيد شور، شوق و تشويق جمعيت ناسوناليست ايرونی مجاهد رو ! شنيده بود که Chris De Burge در ايران طرفدار داره و ازاين بابت کلی خوشحال بود برنامه جالب و گرمی داشت که با نورپردازی عالی بود . فقط حيف که جمعيت ايرونی کنسرت غربی نرفته و نشنيده تمام مدت با آهنگهاش دست ميزدنند ! چند تا پسر جوان هم داشتند با دست زدن جمعيت و آهنگ " کريستی برگ " بابا کرم می رقصيدند ... از خنده روی زمين ولو شده بودم...آلبوم جديدش بنام The Road to Freedom بزودی وارد بازار ميشه که يکی از آهنگهاش رو هم برای اولين بار اجرا کرد. بعد از ساليان شنيدن و ديدن 2 باره کنسرت " کريستی برگ " ياد دوران کودکی و نوجوانی افتاد ..چه روزهای پاکی بود ... اون روزها يکی از خوانندگان مورد علاقه ام بود ..چه عالمی داشت 10 سالگی ...
دوشنبه :
بعد از کار با چندتا دوست اسکاتلنديم به بهانه کريسمس رفتيم بيرون . ساعت 5صبح تاکسی دم د رخونه پرتم کرد و رفت ! تقصير من چيه که اسکاتلندی ها تو مشروب خوری معروفند و تا کلاب و بار بسته نشه حاضر نيستن بيرون برن ! دوست ناباب همينها هستند ديگه ! ...نه ..انگار واقعا کريسمس در راهه ...

Sunday, December 14, 2003


ايام کريسمس ، سرما ، روزهای کوتاه ، جشن ، فستيوال و مهمونی هاش شروع شده از پنجشنبه شب تا حالا چند ساعت بيشتر نخوابيدم ! امروز هم دارم ميرم کنسرت مرضيه وChris De Burge هم در اين کنسرت هست بياد دوران بچگی و نوجوانی که آهنگهاش رو گوش ميکردم . امسال که دخترش هم برندهMiss World شده لابد امشب از خوشحالی سنگ تموم ميگذاره !؟! اين چند روزه همه اش بيرون بودم..بابا من چيکار کنم 24 ساعت هم شد استاندارد شب و روز ؟چرا اينقدر کم ؟ عجب خدای خسيسی ؟!؟ چندين ساله که آرزو ميکنم روزهام حداقل36 ساعت باشه ...هميشه وقت کم ميارم مجبورم روزی 2 تا 3 ساعت بخوام { تازه اصلااگه بخوابم !} اگه کسی راهی بلده که اين روزهای کوتاه و زود گذر رو کمی کش بدم...لطفا پيشنهاد بده !

Wednesday, December 10, 2003

Dido in Tennis Centre






مثل هر چهارشنبه بعد از ظهر رفته بودم باشگاه تنيس نزديک محل زندگيم... مابين بازی چند دقيقه ای داشتم با دوستم صحبت ميکردم و استراحت کوتاهی ميکرديم ، تلويزيون هم داشت ويدئو کليپ آهنگ White Flag از البوم جديد Dido رو پخش ميکرد. ديدم بازيکن زمين بغلی داره تلويزيون رو نشون ميده و تازه فهميدم که زمين بغل دست ما "Dido " داشت تنِس بازی ميکرد ... بعد از بازی کمی باهاش گپ زدم و قرار شده بزودی باهم دبل { 4نفره } تنيس بازی کنيم . هر چند اصلا دوست ندارم که " دبل " بازی کنم ولی بهر حال فکر کردم شايد خالی از لطف نباشه که با "دختر خوش صدای همسايه " تنيسی هم بازی کرده باشم . حالا که با Pit Sampras و Andrew Agassi نميشه بازی کرد Dido هم غنيمته !

Tuesday, December 09, 2003

ضربان قلب
امروز جلسه ای در نزديک Oxford Street لندن داشتم و از شانس من همزمان شده با تشويق و استقبال از تيم راگبی انگلستان ، که چند هفته پيش در استراليا بعد از 27 سال دوباره برنده جام جهانی شدن . قطارها مملو از جمعيت هستن و ترجيح ميدم بقيه راه رو پياده برم. از قطار ميزنم بيرون ميبينم که تمام خيابونهای اصلی شلوغ هستن و با اين سرعت بخوام برم 2 ساعت در راه خواهم بود. ميزنم به کوچه پس کوچه ها { خلاصه لندنی بودنم اين حسن رو داره که شهر رو مثل کف دستم بلدم !}
توی افکار خودم هستم ، هوا هم حسابی سرد شده ، دستکش چرمي رو از کيفم درميارم و ميپوشم دکمه های پالتو رو می بندم و به راهم ادامه ميدم .نا خودآگاه از ميان بری ميرم که ساليان پيش پاتوقم بود . ساعت هنوز 10 صبحه و بارها بستند. در قديمی اين بار مورد علاقه من انگار که ساليانه هرگز باز نشده ...سکوتی نسبی اين کوچه خلوت چه عالمی داره ... همين که از دم اون جاز کلاب رد ميشم ...تمام خاطرات ساليان مثل فيلمی از جلو چشمام رد ميشن ... سعی ميکنم بی خيال باشم و به راهم ادامه بدم . اما يک چيزی از درونم شروع به فوران ميکنه ...يکدفعه احساس مي کنم که داغ شدم و از گرما حالت خفگی بهم دست ميده ...انگار يکی داره با تمام وجودش منو بطرف خودش ميکشه ... صداها و شکلک های عجيبی روی ديوار ميبينم ... چقدر يکدفعه گرمم شده... هيچوقت بازی راگبی رو دوست نداشتم و تا حالا حتی يکبار هم از تلويزيون تماشا نکردم ولی دوست دارم برم به خيابونهای اصلی و همراه مردم جيغ و فرياد کنم ...به Piccadilly Square ميرسم تعداد جمعيت هر لحظه بيشتر ميشه ..عرق ميکنم شال گردن و دستکش رو ميزارم توی کيفم ..دکمه های پالتو و کتم رو هم باز کردم ... گره کرواتم گردنم رو فشار ميده ... کمرم خيس عرق شده ... توی ويترين مغازه ای صورتم رو ميبينم که حسابی سرخ و گداخته است... سرعتم رو کم می کنم و به اولين کافی شاپ وارد ميشم ... روی صندلی نشسته ام و دارم کاپاچينوی داغی رو مزه مزه می کنم... تلفنی به محل کار ميزنم و ترافيک و شلوغی رو بهونه ميکنم ..ميتينگ رو 2 ساعت عقب ميندازم ... ساعتی بعد همراه جمعيت سرود خوانان به سمت Trafalgar Square ميرم ... هنوزم کمی گيجم ... خيلی خوشحالم ... ديگه حتی سايه اش هم دور و برم نيست ... من موندم و خاطراتی که هروز کم رنگ تر ميشن و آينده ای که چقدر شفاف جلو مياد...

Monday, December 08, 2003

گرامی باد 16 آذر
سالروز مبارزه دانشجويان انقلابی با رژيم های استبدادی ، ارتجاعی پهلوی و جمهوری اسلامی .
نما آهنگی تقديم به دانشجويان مبارز ايرانی
سايت اخبار سياهکل هم گزارش لحظه به لحظه اخبار درگيری های دانشجويان با مزدوران جمهوری اسلامی رو منقل ميکنه.

Friday, December 05, 2003

Miss World به بهانه برگذاری مراسم دختران شايسته جهان


بدون شرح !

Thursday, December 04, 2003

Christmas Party # 1
ماه دسامبر شروع شده و مهمونی های کريسمس هم بدنبالش. راستش کريسمس بيشتر شاد ميشم و مهمونی ميرم تا نوروز ايرانی . شايد هم بزرگترين علت زندگی ساليان در خارج از ايران باشه . البته خودمونيم مگه ما در عيد نوروز بغير از خوردن و خونه همديگه رفتن{ گاهی از روی وظيفه} کار ديگه ای هم می کنيم ؟ بهرحال شهر لندن قيافه قشنگتری پيدا کرده و همه جا دکوراسيون کريسمس رو ميشه ديد .اکثر مراکز خريد هم شلوغ هستند و همه درحال کادو خريدن هستند.
ديشب اولين کريسمس پارتی امسال رو رفتم . مهمونی کمپانی دوست خوبم John بود که مثل هميشه حسابی خوش گذشت. کلی از شخصيتهای معروف هم طبق معمول هرساله اومده بودن . خلاصه شبی رو با شامپاين و شراب و موزيک و رقص به صبح رسونديم .امروز هم مجبورم از خونه کار کنم انگار ديشب کمی زياده روی کردم . حالا هم که ماتم مشقهای اسپانيش رو دارم که چند ساعت ديگه کلاسم شروع ميشه و امشب يک تست سخت اسپانيش هم دارم !

Wednesday, December 03, 2003

IRAN UNDERCOVER


سه شنبه شب کانال۴ تلويزيون انگلستان در سری برنامه های Dispatch، برنامه ای بنام Iran Undercover نشان داد. اين برنامه که توسط يک خانم روزنامه نگار کانادايی تهيه شده بود به مسئله جنبش دانشجويی و قتل زهرا کاظمی پرداخته بود. خانم Jane Kokan که بعنوان باشتان شناس به ايران رفته بود با تحقيقات جامعی که انجام داد با دليل و گفتگو با چندين ايرانی مقيم ايران و خارج از ايران ثابت کرد که قاتلين زهرا کاظمی کسانی چون مرتضوی و نعمت جعفری هستند که مشخصا با همکاری وزارت اطلاعات دست به هرگونه جنايتی در ايران ميزنند . در اين برنامه اشاره ای هم به سفرهای متعدد وزير امور خارجه انگلستان {Jack Straw } به تهران شد .ايشون گويا در فرودگاه مهرآباد رختوابشو پهن کرده ! هفته ای چند تا سفر به کشور الله داره و متاسفانه مثل بقيه مسائل منطقه خاور ميانه، احتمالا سالها بعد گند زد و بندهای ايشون و حکومت ننگ و نفرين جمهوری اسلامی برملا ميشه ! خانم خبرنگار کانادائی با ريسک جان خودش به اين سفر رفت و در بيشتر مواقع بايد تظاهر به توريست بودن ميکرد و به مناطقی مثل شيراز و اصفهان هم سر ميزد. هر چند که پاسداری ناشيانه اکثر اوقات اين خبرنگار رو دنبال ميکرد ولی خوشبختانه اون زرنگتر بود و از طريق کافی نت ها با همه در تماس بود و فيلمها ش رو هم از طريق ترکيه به خارج از ايران فرستاد . بنظر من با وجودکمبودهائی که اين برنامه داشت و با توجه به اينکه بصورت مخفی تهيه شده بود بازهم سند ديگريست برای افشای رژيم ملاها در قتل عام و سرکوب مردم آزاديخواد ايران...صحنه های سنگسار وحشيانه ، قطع دست و اعدامهای خيابونی هم در اين گزارش گنجانده شده بود که بنده طاقت ديدنش رو نداشتم و حسابی اعصابم بهم ريخته ... اگر اين ليوان ويسکی نبود نمی دونم امشب رو بايد چطور ميخوابيدم ...معمولا قبل از پخش اينطور برنامه ها در مورد صحنه های اينچنينی اخطار ميدن .نمی دونم شايد اينهم از شانس بد من بود که حالا بايد بارصحنه های سنگسار و قطع دست روهم بر کابوسهام اضافه کنم !

Monday, December 01, 2003

اول دسامبر روز جهانی مبارزه با بيماری " ايدز "



در کل جهان 5 نفردر هر 1 دقيقه از بيماری " ايدز " ميميرند. ويروس " HIV" به تمام کشورها سرايت کرده ، مبتلايان به ويروس " اچ آی وی " 42 ميليون مرد ، زن و کودک هستند . 5 ميليون فقط در سال گذشته به اين بيماری مهلک مبتلا شده اند. طبق آمارهائی که در اينترنت ميخونم تعداد مبتلايان به بيماری " ايدز " به شدت در ايران در حال افزايش هست. در افريقا هرروزه کودکان بسياری از مادران مبتلا به " ايدز " متولد ميشن ... هنوز داروی قطعی برای ريشه کردن اين بيماری مهلک کشف نشده .فقط مقدار کمی از بيليونها دلاری که دولت های " بوش و بلر " خرج حمله به عراق کردن ميتونست بيماری ايدز و گسترش اون در افريقا رو برای هميشه ريشه کن بکنه...
برای ديدن اخبار و عکسهای مربوطه به لينکهای زير مراجعه کنيد.
1
2
3
4