Tuesday, December 16, 2003

Christmas Party # 2
پنجشنبه :
کلاس اسپانيش دارم و اول صبح تمرين هام رو تموم کردم . ساعت 4 عصر از کالج زنگ زدند که معلم حالش خوب نيست و کلاس امشب کنسل شده ! منم سريع به همکلاسی و دوست جديدم " Paul" زنگ زدم و ساعت 6 عصر بجابی کلاس اسپانيائی در بار همديگه روديديم و شام و کمی هم مشروب خورديم که از کلاس اسپانيش خيلی بهتر بود .بعدش هم به کريسمس پارتی نسبتا کوچکی رفتم که البته تا صبح ادامه داشت !
Christmas Party # 3
جمعه :
امشب به کريسمس پارتی محل کار سابقم دعوت شده بودم .
برنامه مفصلی تدارک ديده بودند. ساعت 7 تا 8 جمع شدن توی باری زيبا و بزرگ با محدوديت نوشيدن فقط يک مشروب الکی !!! ساعت 8 تا 10 شب هم پاتيناژ در هوای رو باز. چقدر همه خوردن زمين و نمردم و يکبار نقش هيرو رو بازی کردم ... دعوا بود سر من و Sally، که بلد بوديم درست اسکيت کنيم کلی خنديديم از افتادن همه روی زمين ... تر سو تر ها هم که کنار زمين دور ميز نشسته بودن و نمی دونم حسرت ميخوردن و يا راضی بودن . ساعت 10 شب همگی پياده بطرف هتل زيبا و مورد علاقه ام راه افتاديم هرکی رفت توی اتاق خودش و تعويض لباس و قيافه آدم !!! گرفتن لباس اين مهمونی " Black Tie " بود و همه آقايون ميبايد کراوات و کت و شلوار مشکی ميپوشيدن خانمها هم لباسهای مشکی و خروارها لوازم آرايش !!!

شنبه :
سودابه اردوان و نمايش شبان خوبان
برنامه با نمايش اسلايد توسط زندانی سياسی سابق سودابه اردوان شروع شد. اين دختر واقعا هنرمند هست ...کتاب : يادنگارهای زندان "هم برای فروش موجود بود . بسيار عاليست کيفيت اين کتاب از لحاظ فرم و محتوا.قسمت بعدی " مهستی شاهرخی " يکی از داستانهای کوتا و زيبای آخرين کتابش رو باز خوانی کرد. پس از آنتراکت نمايش شبان نيکو اجرا شد . با توجه به صحنه نامناسب و نور پردازی حداقل وکمبود تمام امکانات فنی اجرا بخوبی برگذار شد.
کاشکی امکانات بهتری رو ميشد برای اينگونه نمايشها تهيه کرد چندين کتاب ميز هم در سالن ورودی برپا بود و در کل برنامه خوبی بود.

يکشنبه :
کنسرت مرضيه و ...چند هنرمند ديگه بود. چند ساعت اول که سخنرانهای مختلف از نماينده کنگره امريکا تا شيخی عراقی و خانم فرانسوی همگی کلی سخنرانی کردند که به فارسی هم ترجمه شد ...بسيار خسته کنند بود و من اکثرش رو در سالن بيرون مشغول قهوه خوردن بودم ! هواداران مجاهدين هم هر ازگاهی شعار می دادند.
شعار ايران رجوی ، رجوی ايران من رو به ياد روح منی خمينی بت شکنی خمينی ميندازه ! ايندفعه اين شعار مجاهدين تبديل به ايران مريم، مريم ايران شده بود.!!! کاش اين فرهنگ بت پرستی شرقی اسلامی يک روزی از فرهنگ فارسی زدوده بشه. من نگران وضعيت هزاران زن و مرد مجاهدی هستم که هنوز در عراق بسر ميبرندو اميدوارم که زندگی اين از جان گذشتگان راه آرمانشون ، طعمه زد و بندهای سياسی رهبران خودکامه ايران و امريکا نشه.
صدای مرضيه در آستانه80
سالگی هنوز همچنان پر قدرت و زيباست 45 دقيقه برنامه اجرا کرد با ارکستر بزرگ لندن به رهبری هنرمند چيره دست " محمد شمس " و همه چيز عالی بود . ترانه " می زده شب ...." منو حسابی به ياد مادرم انداخت آخرين سی دی مرضيه بنام " وا دل من " رو هم خريدم که بسيار قشنگ هست .

خانم Nona خوانند يونانی با صدای گرم و حنجره بسيار قوی چندين ترانه بسيار زيبای يونانی اجرا کرد
Chris De Burge سياست تمام با در دست داشتن پرچم ايران وارد صحنه شد و می تونيد تصور کنيد شور، شوق و تشويق جمعيت ناسوناليست ايرونی مجاهد رو ! شنيده بود که Chris De Burge در ايران طرفدار داره و ازاين بابت کلی خوشحال بود برنامه جالب و گرمی داشت که با نورپردازی عالی بود . فقط حيف که جمعيت ايرونی کنسرت غربی نرفته و نشنيده تمام مدت با آهنگهاش دست ميزدنند ! چند تا پسر جوان هم داشتند با دست زدن جمعيت و آهنگ " کريستی برگ " بابا کرم می رقصيدند ... از خنده روی زمين ولو شده بودم...آلبوم جديدش بنام The Road to Freedom بزودی وارد بازار ميشه که يکی از آهنگهاش رو هم برای اولين بار اجرا کرد. بعد از ساليان شنيدن و ديدن 2 باره کنسرت " کريستی برگ " ياد دوران کودکی و نوجوانی افتاد ..چه روزهای پاکی بود ... اون روزها يکی از خوانندگان مورد علاقه ام بود ..چه عالمی داشت 10 سالگی ...
دوشنبه :
بعد از کار با چندتا دوست اسکاتلنديم به بهانه کريسمس رفتيم بيرون . ساعت 5صبح تاکسی دم د رخونه پرتم کرد و رفت ! تقصير من چيه که اسکاتلندی ها تو مشروب خوری معروفند و تا کلاب و بار بسته نشه حاضر نيستن بيرون برن ! دوست ناباب همينها هستند ديگه ! ...نه ..انگار واقعا کريسمس در راهه ...