Saturday, December 27, 2003

روز کريسمس بسيار خوش گذشت ..شامپاين ، بوقلمون ، انواع خوراکی های خوشمزه ديگه روز کريسمس و ...
ساعت 3:30 صبح رسيدم خونه و نزديکهای 4 صبح رفتم توی تختخواب . نزديکهای ساعت 7 صبح روز جمعه از خواب بيدار شدم .. هنوز کمی شنگول بودم و داشتم توی ذهنم برنامه امروز رو مروز ميکردم .. از ميز کنار تخت ، کنترل از راه دور رو بر ميدارم و در حال خواب و بيداری مثل بقيه روزهای تعطيل ، تلويزيون رو روشن ميکنم ... شبکه اخبار 24 ساعته بی بی سی داره اخبار مختلفی رو گزارش ميده ... مثل هميشه چشمام رو مييندم و زير پتو کمی جا بجا ميشم ... يکدفعه اسم ايران و زلزله رو ميشنوم ... به حالت پرش از جا ميپرم ... صحنه های فجيعی از کشته شدن ، نابودی تمام هستی ناچيز بعضی انسانها ، خرابی ، گريه و شيون مادران و ويرانی خانه هائی که روزی سرشار از عشق و اميد بودند ، برروی صفحه ظاهر ميشه ... اين همه زشتی بشدت قلبم رو آزار ميده ...
ساعت 5 و 38 دقيقه و 59 ثانيه بامداد امروز جمعه 5 دي 1382 زلزله اي شديد با قدرت بيش از 6 درجه ريشتر شهرهاي در استان كرمان به ويژه شهر بم را به لرزه در آورد.
از اينکه هنوز نيمچه مست توی تختخواب گرم لم دادم از خودم خجالت ميکشم ...مزه تلخ و گس خون ماسيده جايگزين احساس 5 دقيقه پيش ميشه...
دست بيرحم طبيعت، بار ديگه خشمگينانه جان و مال هزاران انسان بيگناه رو برای هميشه نابود ميکنه ... طی 25 سال گذشته و به لطف حکومت جمهوری اسلامی بر ايران کلمه " نابودی " پر رنگ ترين واژه شده .

بار ديگر دستانی ،
محتاج به دستان " ما " ست
بار ديگر چشمانی ،
چشم براه کمکها و همدردی " ما " ست

زندگی را برايشان به " ارمغان " ببريم
که " ما " از يک جنگل و خانواده ايم ...
جنگل پرشور انسانها ...

دستان و چشمان مضطرب را به " لبخندی " ميهمان کنيم


عکسهای دلخراش اين واقعه .