" I see this weblog as a place to THINK ALOUD without any worries " !
Saturday, September 22, 2007
کارنوال چرخ سواری در کنار رودخانه تیمز
فردا از ساعت 11 صبح تا 4 بعد ازظهر در مرکز شهر لندن ماشین ها رو راه نمیدهند و کارنوال چرخ سواری است ! نفشه مسیر اینحاست ... چندین مرکز برای شروع در نقاط مختلف شهر هست که آدرس هاشون اینجاست ... من در تعطیلات بودم که دوستم " پیتر " از قول من در سایت Hovis London Freewheel ثبت نام کرد و برام ای میل زد که داریم میرویم و تو هم جزو گروه هستی ! هرکسی که اهل چرخ سواری هست این روز استثنائی چرخ سواری در مرکز لندن بدون ماشین رو از دست نده ... در ساعت 4 بعدازظهر هم در " St. James’s Park " مراسمی هست و برنامه تموم میشه ! برا ی دانلود کردن تزیینات دوچرخه هم به اینحا بروید و با توجه به محلی که از اونحا شروع میکنید رنگ مورد نظر رو انتخاب کنید ! نزدیکترین به من شمال لندن هست که فردا چرخ ام این شکلی میشه ! هوا هم از قرار معلوم بدک نیست !
تازه از چند سفر برگشته ام و دیدم که دوست خوبم نویسنده " سرزمین نو " من رو به بازی وبلاگی " وطن " دعوت کرده راستش زیاد اهل این بازی های وبلاگی نیستم ... من " وطن " ندارم و هیچوقت نداشته ام ... کشور محل تولدم هرگز برای من معنای وطن نداشته ... کشور انگلستان که بیشترین سال های عمرم رو در اون زندگی کرده ام هم هرگز برای من وطن نبوده ... کشور ایران هم که چند سالی ( تین ایجر ی ) شهروند اجباری اش بودم هرگز و طنم نیست .... پرچم امریکا ، انگلیس و ایران هم هیچوقت هیچ حسی رو در من زنده نکرده اند ...کلا از حس ناسیونالیستی بی بهره ام و بسیار شاد از این موضوع ... به هیج کشور خاصی هم تعصب ندارم وهمه جا میتونه برای من محل زندگی و گذران عمرم باشه ... به خاطر مسافرت های فراوان و سفر به دور دنیا این شانس روداشته ام که خودم رو فرزند دهکده بزرگ جهانی احساس کنم و همیشه سعی میکنم که در هر کجای دنیا راحت هستم همونجا رو برای زندگی انتخاب کنم ....هیچوقت هم نتونستم بفهمم که چرا عده ای به یک مشت خاک اونقدر چسبیده ان و گاهی براش گریه هم میکنند ! بعد از دیدن این فیلم مستند 1 ساعته باهم میشه گفت که ایران وطن کسی هست ؟ اون " وطن " برای خودتون ! کشور تضادها ، ارزونی کسانی که بهش افتحار میکنن
هنوز در سفرم ...گاهی با هواپیما ... گاهی با قطار ...ماشین ... کشتی و حتی دوچرخه از این کشور به اون کشور ...از این شهر به اون شهر میرم ... امشب دارم به سوی میلان ( ایتالیا ) پرواز میکنم و خواننده اپُرای مورد علاقه ام " لوچیانا پاواراتی " دیروز درگذشت ، در ایتالیا 3 روز عزای عمومی اعلام شده ... روزی بهتر این نبود که ما 16 نفر از چند کشور برای جشن تولدی در ایتالیا گرد هم بیائیم ؟ جالب اینجاست که در جمع ما حتی یک نفر هم ایتالیائی نیست ! همین جنب و جوش و رفتن از این شهر به اون شهر ...از این ساحل به اون ده دور افتاده و از شهر بزرگ و صنعتی به دریاچه ای خلوت و آرام و ...و...به من احساس آزادی و پرواز میده ... اگه پرنده بودم حتما بسیار بیش از این پرواز میکردم ... پ.ن شر منده از دوستانی که با ایمیل و آف لاین حالم رو می پرسند میدونم که سایت کامنت دونی کار نمیکنه بعد از بازگشت به انگلیس حتما درستش میکنم !