Sunday, December 25, 2005

Another Xmas is here



I , Wish a Merry Christmas

&

Peaceful New Year 2006 for all

Wednesday, December 21, 2005

شب یلدا


هر چه از روشنی و سرخی داریم، بر داریم
در کنار هم بنشینیم و بگذرا یم
که دوستی ها
سری باشند در برابر تاریکی ها
بنشینیم و شاد باشیم ، بگوییم و بخندیم
وبگذاریم هر چه تاریکی است
هر چه سرما و خستگی است
تا سحر از وجودمان رخت بربندد
تا صبح شب یلدا بیداری را پاس بداریم
و سرخی انار را اسلحه ای سازیم
برای نبرد با ظلمت
تا صبح راهی دراز است


"علی ظهوری"

Wednesday, December 14, 2005

My Path

Come with me
take my hand
Walk with me
Through the forests of my mind
Listen to my tales
of things passed and things to come
Help me heal
My self-inflicted wounds
And when you go
leave with me your memory
It will comfort me
On my journey through endless pain

Tuesday, December 13, 2005

برای ماندن

هنوز هم
ما می آییم ومی رویم
اینهمه تلاش برای بودن !
برای شنیده شدن
برای ماندن !
افسوس
که لجبازی و خودخواهی نهفته مان
هنوز هم
بعد از قرن های متوالی
رای مثبت به تولد کودکان فردا می دهد !
ما چه کردیم برای کودکان فردا ؟
بجز ... و...و...و مقداری خودخواهی !
ما هنوز در تعریف خود دَر جا میزنیم !
"چراغ های رابطه " چرا خاموش شدند ؟
می آییم ومی رویم
برای شنیده شدن
برای ماندن !
بیچاره کودکان فردا !
که سرنوشت شان را ما رقم میزنیم !

Thursday, December 08, 2005

John Lennon was gunned down 25 year a go

امروز 25 سال از ترور شدن خواننده محبوب من " جان لنون " میگذره ... باورم نمیشه که 25 سال گذشت ... انگار دیروز بود... تمام شبکه های خبری برنامه هاشون رو قطع کردن و خبر شوکه کننده ترور " John Lennon " توسط شخصی بیمار که اتفاقا علاقه بسیاری هم به " جان " داشت رو دادند . .. اون سالها من کودک بودم ولی آهنگ زیبای " Imagine" انقدر روم اثر گذاشته بود که طرفدار گروه بیتل ها بشم ! البته هنوز هم در برخی محافل ترور " جان " در نیویورک رو به نوعی مشکوک تلقی میکنند و معتقدند که نیروهای امنیتی امریکا- انگلیسی در اون دست داشتند ... هر بار که به نیویورک برم حتما به " باغ توت فرنگی " Strawberry Filed در سنترال پارک سری میزنم و کاشی کاری که به یاد بود " جان لنون " درست شده رو میبینم ... همیشه هم عده ای از طرفدارانش اون اطراف جمع هستند ... آهنگ تصور کن " Imagine " با صدای جان لنون

Wednesday, December 07, 2005

لحظه های سقوط...

ساعت 2 بعدازظهر روز سه شنبه به وقت لندن :
یکی از کمپانی هائی مترجمی که سالیان باهاش کار میکردم بهم زنگ میزنه و به حال التماس ازم تقاضا میکنه که برم به ساختمان شبکه CNN برای ترجمه اخبار مربوط به سقوط هواپیمای ایرانی در تهران ...کلی کار دارم ول یک حس قریبی میگه کار های کامپیوتری و زندگی عادی که فرار نمیکنن ...بعد از چند دقیقه سبک و سنگین کردن اوضاع اطرافم قول میدم که برم ...10 دقیق بعد تاکسی دَم در منتظرم هست و حدود 20 دقیقه بعدش در ساختمان " CNN " هستم ... برای اولین بار چشمم به کانال تلویزیونی " ایران نیوز " باز میشه ..مجری مقنعه به سر با ادا اطوار های نا هنجار اخبار رو میخونه ه ... به همراه دوربین به چندین بیمارستان که مصدومین اونحا بستری هستند... به محل حادثه ... عکس العمل مردم و البته مسئولین ! میرم ... پیام چند نماینده و رهبر و کوفت و زهر مار خونده میشه و مستر پرزیدنت ایران ؟!؟! از کشور عربستان سعودی پیام تلفنی میفرسته ...تمام این بی لیاقت ها ئی که جون 70 میلیون ایرونی در انگشتان کثیف شون بالا و پایین میپره یکی یکی به پشت دوربین میان و کشته شدگان رو " شهید " خطاب میکنند ...برای اولین بار قیافه کریه سردا طلائی ؟!؟رو میبینم که با بی شرمی میگه خواست خداست و مرگ انسان ها به دست اون هست و..و..و..و برای روح شهدا دعا کنید ؟!؟! کم کم حالم بد میشه ... به همین راحتی هواپیمائی که نقص فنی داره رو مجبور به پرواز میکنن و حالا هم سخاوت مندانه لقب " شهید " به قربانیان می دهند ! انگار وقاهت آخوندی حد و اندازه نداره ... همزمان با پخش برنامه رو ترجمه میکنم و چند دقیقه بعد اولین گزارش خبری از شبکه سی ان ان پخش میشه ..مصاحبه کوچکی هم با من میکنند ..سوال : چرا اینهمه هواپیما ی ایرونی سقوط میکنند ؟ پاسخم مشخص هست ! بی لیاقی حاکمان و همه چیز رو از دریچه تنگ اسلام دیدن ! و ... و...و... فرسودگی هواپیما ها و... 3 ساعت به کندی سپری میشه ...از ساختمون خارج میشم و بارون تندی میاد ... احساس خفگی میکنم سوار شدن تاکسی نمیشم ... احتیاج شدید ی به تنهائی دارم ...15 دقیقه ای در خیابونهای چراغانی شده آکسفورد و اطرافش ، زیر بارون شدید و بدون چتر پیاده روی میکنم ... دیدن مردمی که با شادی از این فروشگاه به اون فروشگاه میروند و با خنده و هیجان در تهیه کادو های کریسمس هستند بد جوری بهم دهن کجی میکنن... همیشه از مقایسه گریزون بودم ولی گاهی راه فراری نیست ... مدتهاست که در ذهنم از خودم می پُر سم که آیا لیاقت ایران و ایرانی همین جمهوری اسلامی و احمدی نژاد هاست ؟ چه فرقی میکنه که مستر پرزیدنت ایران !!! خندان باشه با ریش مرتب رنگ شده و یا گریان باشه با قیافه ای شبیه حلقه مفقود شده " داروین " ؟ بی دست و چلاق باشه و یا به مانند کوسه ای بزرگ و غارتگر ..ظاهر اینها شاید فرق بکنه ولی درماهیت همه یکسان هستند و به فکر چپاول ذخایر ایران ...طبق معمولی اوقاتی که این افکار به سرم میزنه دچار سر درد شدید میشم ... دوست مهربانی برای شام مهمانم کرده ... چند لحظه ای چشمانم رو میبندم و به " هیچ " چیز فکر نمیکنم ... از درون " تلخم " تلخ َ تلخ ! سعی میکنم که بیش از این صحنه های تلخی رو که 3 ساعت شاهدش بودم به یاد نیارم ...از دست من این ور دنیا چه کاری ساخته هست ؟

Tuesday, December 06, 2005

پرده زندان می باید دَرید

زندان بزرگی به نام ایران ... 27 ساله که با بی لیاقتی مشتی ملای دیکتاتور هر روز به نحوی به خون کشید ه میشه ...27 ساله که کُشت و کُشتار جزئی از هویت دولت ایران هست ... چندین هواپیمای دیگه باید به خاطر بی اهمیت بودن سرنشینانش واژگون بشه ؟ ...جندین هزار مسافر بی گناه غیر خودی باید جان بر کف سوار بر هواپیما های اسلامی بشوند ؟!؟..راستی چرا دولتی ها و ملا ها در این سوانح هیچگاه صدمه نمی بینند ؟..آقایون منتظر و به صف نشسته اند تا با چند خط و جمله کج و معوج عربی با چاشنی چند آیه از قران عربی ! به ملت و امت شهید پرور تسلیت بگویند !!!... هی ... هی ... کجا رفتی دنیای رنگی و شادِ کودکی ام ... ؟


زندگی در ایران سخته !

Monday, December 05, 2005

The Constant Gardner

یک شنبه غروب به همرا چند دوست به تماشای فیلم The Constant Gardner رفتم . داستانی که با واقعیت امروزه آفریقا ی شرقی ( کنیا ) بسیار مطابقت داره . داستان رو مینویسم . دکتر جاستین کوئیل Ralph Fiennes دیپلمات عالی رتبه کمیسون های بریتانیائی است که مامور در خدمت در کشور کنیا هست . در کنفرانسی در لندن وی به جای یکی از همکارانش سخنرانی میکند و دختری بسیار جسور از مابین حاضران با سوالات تند و انتفاد های شدید علیه سیاستهای دولت انگلیس و کمپانی های دارو سازی بزرگ وی رو مورد حمله قرار میده و بقیه حاضران در جلسه که به روز مرگی عادت کرده اند و انگار فقط برای بودن و حضور داشتن در اینگونه کنفرانس ها همه جا سرک میکشند سالن رو ترک میکنند . دکتر " جاستین کوئیل " جوان با دختر جسور "رُز" Rachel Weisz گپ کوتاهی میزنند و با هم برای صرف قهوه و .. سالن رو ترک میکنند . چندی بعد با هم دوست ( پارتنر ) میشوند . دکتر باید بزودی برای همیشه به کنیا برود و دختر ا ز وی تقاضا میکنه که حتما اون رو با خودش ببره ...! چند صحنه بعد هر دو در کنیا مستقر هستند و " رُز " روزهای آحر بار داری رو میگذرونه . " رز " با پزشکی سیاهپوست و محلی آشنا شده و هر دو پس از تحقیقات متوجه شده اند که کمپانی های بزرگ داروئی برای تست و آزمایش داروهای جدید خود از بیماران مبتلا به ایدز سو استفاده میکنند و 60 نفر از این بیماران در اثر مصرف داروهای جدید جان میدهند ... کمپانی های بزرگ دارویی که فعالیت های رُز و دوستانش رو خطری جدی می بینند و همه جا برایشان جاسوس میگذارند . فرزندشان در هنگام تولد مُرده به دنیا می آید ...رُز با آرنولد ( دکتر محلی ) برای سفر کاری به شهری دور دست میروند و در تصادفی ساختگی آنها و راننده ماشین هر سه به قتل میرسند ! انطور وانمود میکنند که زُز و آرنولد با هم رابطه عاشقانه داشته اند و ... بعدها معلوم می شود که "آرنولد " همجنسگرا بوده و رابطه آنها فقط کاری بوده ... جاستین به دنبال راز قتل همسرش به همه جا سرک میکشه و با هر کسی که فکر میکنه از این قتل خبری داشته باشه وادر گقتگو میشه ... وی رو به لندن منتقل میکنند و در محض ورد به فرودگا پاسپورتش رو ازش میگیرن ...پس از اون وی با هویتی جعلی به آمستردام میره ..آنجا هم در امان نیست و تهدید به قتل میشه ... با همان هویت جعلی به کنیا بر میگرده و.... در نهایت تصمیم میگیره به همون محل تصادف همسرش بره و با هفت تیر به زندگی اش پایان بده ... البته قبل از اینکه این کار رو بکنه 5 مامور با اسحله وی رو به رگبار می بندند ... در نهایت هم در کلیسائی بزرگ سنت پُل – لندن – مراسم بزرگ و باشکوهی !!!! در خور یک دیپلمات برایش می گیرند ! یکی از فامیل های رُز که کمکهای زیادی به " جاستین " کرده بود در مراسم سوگواری چند نامه محرمانه دیپلمات ها و کارخانه های بزرگ داروسازی و تولید کنند بزرگ اسحه رو میخونه و توطئه مشترک این قاتلان بشریت رو بر ملا میکنه ..مراسم بهم میخوره . فیلم ... داستانی انسانی ... عشقی ابدی ... بازیگران عالی ... کمک به همنوع ... لوکیشن های زیبا ...موزیک متن آفریقائی فوق العاده ... همه و همه دست به دست می دهند تا شاهکاری بزرگ رو خلق کنند . لعنت به سیستم سرمایه داری که برای کسب سود مادی بیشتر ، حاضر به فدا کردن جان میلونها انسان بیگناه هست . تماشای این فیلم رو به همه جدا پیشنها میکنم . اگر قراره هست فقط یک فیلم امسال ببینید سعی کنید همین فیلم باشه !

Sunday, December 04, 2005

صدای سکوت

سکوت نیمه شب را
صدای تپش قلب تو
و
تیک تیکِ ساعت می شکنند

گوشم به آرامی آوای تند تند ِ قلبت را حس میکند


تمام شب انگار
مسابقه ای پنهانی مابین ضربان قلبت و تیک تیک ساعت
در جریان است !
گاهی تو عجله داری و گاهی ساعت !
چه خواب عمیقی داری دختر !

صبح زود
هنوز صدای قلبت و تیک تیک ساعت دیواری
سکوت فضا را می شکنند
و آغوش ات همچنان بهشتی است عریان !

Friday, December 02, 2005

جشن های کریسمس


مهمونی های کریسمس شروع شده و دیشب اولین کریسمس پارتی امسال رو هم رفتم . این قافله عمر عجب می گذرد !

Thursday, December 01, 2005

world Aids day



اول دسامبر روز جهانی مبارزه با ایدز