دوست عزیزی که برای مسافرت به ایران رفته بود چند روز پیش برگشت و کادوی تولد برایم کتاب " گزین گویه های " فروغ فرخزاد به نام "
عشق اگر عشق باشد ... " رو آورده
...
قسمتی از کتاب "
" شعر برا ی من مثل پنجره ای است که هرقت به طرفش میروم ، خود به خود باز میشود . من آنجا می نشینم ، نگاه میکنم ، آواز میخوانم ، داد میزنم ، گریه مکینم ، یا باعکس درخت ها قاطی میشوم ، و میدانم که آن طرف پنجره یک فضا هست و یک نفر می شنود ، یک نفر که ممکن است دویست سال بعد و یا سیصد سال قبل وجود داشته باشد – فرقی نمی کند - وسیله ای است برای ارتباط با هستی ، با وجود ، به معنی وسیعش ، خوبی اش این است که آدم وقتی شعر میگوید ، میتواند بگوید : من هستم و یا من هم بودم و در غیر اینصورت چطور می شود گفت که " من هم هستم و یا من هم بودم . در 2 هفته نامه اینترنتی " فروغ "
بیشتر در باره این کتاب بخونید