Thursday, December 16, 2004

کريسمس ، شاديها و ..غمها …

ايام خوشی و کريسمس و تعطيلات سال نو ميلادی در راهند ومهمونی ها شروع شده ... تا حالا 11 تا کريسمس پارتی رفتم ...برای من که اکثر دوستانم انگليسی و غير ايرونی هستند طبعا اين ايام شلوغ ترو با هيجان تر هست ... هرچند که من هميشه کريسمس و سال نو ميلادی رو بيشتر از " نوروز " جشن می گيرم ... در کنار اين شاديهای زود گذر ... ديدن دوستانی که به علت مشغوليت های روزمره در طول سال بيشتر به تلفن و ای ميل محدوده شده ، غنيمتی است ... چند ساعتی رو دور هم مشروب خوری و پايکوبی و شادی و ... آخر شب و يا بهتر بگم دم دمّای صبح ميام خونه ... همه با خيال راحت ميرن و استراحت می کنند ... من کم خواب ميام سراغ اينترنت ... اخبار اينطوری تمام شادی ها رو تبديل به غم سنگينی روی دلم می کنه ... ياد بطری های شامپاين و مشروب های گوناگونی می افتم که تا ساعتی پيش توی سالنی بزرگ و شيک سرو ميشد ... از روی دل سيری ، در ميان گپ ها و خنده و جوکهای جديد ، دستی دراز می کنی و از روی سينی مقابلت که دختری جوان با عشوه بهت تعارف ميکنه گيلاسی بر ميداری ...غذا های رنگارنگ ، که هميشه مقدار زياديش روانه سطل آشغال ميشه ! زندگی برای چند ساعت فقط خوشی و شادی هست ... ايکاش اين شادی ها دائمی بودن ... يادم مياد که پارسال هم، همين ايام بود که اين خبر رسيد و پودر زهر پاشيد به همه چيز...کاش دستانمان ياری بيشتر ی داشت ... مثل هميشه در حد " توانم " خواهم کوشيد ولی افسوس که کافی نيست برای پايان دادن به اينهمه زشتی ، پستی و خفت ، که " انسان نما ها " ( ملايان ) بر انسان های دردمند روا می دارند ...