Tuesday, August 30, 2005

مرثيه گل پژمرده

م مثل مجسمه سنگی
ر مثل روح سرگردان و پريشون
م مثل موجودی بی هدف
ر مثل رانده شده

ب مثل بيهوده اصرار کردن
ر مثل رفتگان
ن مثل نخواستن
گ مثل گُم شدن در راه های دور
ر مثل راه بی راهه
د مثل دليلی نمی بينم همه چيز رو برات بگم





پی نوشت :
اين پست کمی خصوصی بود