Sunday, June 12, 2005

من ، تو ، او، ما، شما، آنها و ايشان ...!

من در خيابون های شهر و روستا کتک می خورم ... من در ملا عام شلاق ميخورم ... من هنوز سوزش شلاق های اسلامی را احسا س می کنم ... من تحقير ميشم به خاطر تفکراتم ... من در فقر و بيکاری دست و پا ميزنم ... تو لِه ميشوی در زير سنگ های آسمانی مردان خدا ... تو به خاطر رعايت نکردن حجاب اجباری هر روزه تحقير و دستگير و اذيت ميشوی... تو به جرم !!! زندگی و خنديدن در " ماتم سرائی به نام ايران " تنبيه ميشوی ... تو در شرايط مساوی علمی و کاری هميشه درجه چندم هستی ... جنسيت تو هميشه و همه جا موانعی برايت درست می کنند ... خانواده بسيجی و دولتی و مکتبی ها هميشه از ما بهتران هستند ... او برادرش به جرم انديشيدن در زندان اعدام شد ... او دوست دارد انسانی زندگی کند ولی امکانش بسيار سخت است ... او بهائی است و حق زندگی کامل در اجتماع را ندارد ، دانشگاه برايش ممنوعه ای است ...آرزوئی دست نيافتی ... او همجنسگراست و بايد با لغات کثيف جنسی " تحقير و طرد شود " ... آنها کمونيست ، سوسياليت و بی مذهب هستند ...آنها را بايد با شلاق مذهب در هاوان بی عدالتی و خرافه کوبيد ... آنها کودکان خيابانی هستند ... آنها دختران فراری و طرد شده هستند بدون هيچ حق و حقوقی ... آنها مَزه شب های تعطيل حاج آغا ها ی کوچک و بزرگ و آغا زاده هستند ... او ساليان درازه که کار ثابتی نداره و از شرم نگاه خانواده ا ش شب ها با اندکی دستمزد بيگاری روزانه ، دير هنگام به اتاق محقر اش ميرود... خانواده او از نظر قانون نفرينی است ... او در سرزمين مادري اش " غريبه ای " بيش نيست ... او هميشه و از همه چيز و گاهی حتی از سايه خودش " هراس " دارد ... من ...تو... او ...ما ....شما ...آنها ...ايشان ... ما " رای " نمی دهيم ... ما از زندگی بيش از مرگ تدريجی و اينهمه بايد و نبايد انتظار داريم ... شما رای می دهيد و ايشان انتخاب ( انتصاب ) میشوند و اين داستان تراژيک 4 سال ديگر ادامه میيابد ... فرزندان ايشان در بلاد کُفر کارخانه ، خانه ، قصر ، ويلا ، شرکت های رنگ و ورانگ و حتی اتوبان !!! ميخرند ... وابستگان به ايشان چند سالی ايست که بلاد کفر را کشف کرده و از بهترين امکاناتش ( البته به جيب همان ملت ) استفاده های شايانی ميبرند ... من ، تو ،او، ما، آنها به تلخی می گرييم بر اين همه نابرابری جنسی و ستم طبقاتی ... ايشان شاد وخندان بر صندلی رياست جمهوری لَم داده و از همانجا حکم سنگسار ، قتل ، غارت ، چپاول و کُشت و کشتار و در کنارش برنامه اقتصادی - سياسی درخشان 4 سال آينده را صادر می کند !
" و بدنيسان است که کسی می آيد و کسی میميرد ... من پری کوچک غمگينی را می شناسم که در اقيانوسی مسکن دارد ... " اين روز ها آرزو می کردم کاش ساکن اقيانوس ها بودم ! ...
من، تو، او، ما، شما، آنها و ايشان و ...!