Thursday, April 26, 2007

روزگار




ابر می گرید باز
باد می روبَد باز
گُل نمی داند کیست
و چمن رفته ز یاد
برگها از تن من می ریزند
بوته ای وقت سحر
می روید
اشک ها می گویند
ریشه ای در آب است