Sunday, December 24, 2006

اعترافات لندنی

مدت زیادی میشه که به دلایل شخصی ویلاگ فارسی نمی نویسم و کمتر هم میخونم ! توی چند وبلاگ دیدم که بازی شب یلدا و فصل رمستون شروع شده... 3 تا دوست اینترنتی که هرگز هم دیگه رو ندیدیم برام ایمیل زدند و پرسیدند که چرا من 5 تا مورد رو نمی نویسم !


در اوایل دوران دانشجوئی یک روز کامل در شهرداری محله کنزینگتون و چلسی لندن " رفتگری " کردم ! ( حس همدردی با زحمتکشان ام گل کرده بود )

مدت 3 سال جوانترین استاد در یکی از دانشگاههای لندن بودم

در دوران دانشگاه بطور داوطلب 2 سال در ویکندها مشاور روانشناسی دختران و پسران فراری ، مورد آزار جنسی قرار گرفته و دزدها و ...و...بودم و با یاد اوری زندگی اونها معمولا هم شب ها با گریه میخوابیدم

از کودکی عادت داشتم که هر شب قبل از خواب مطالعه بکنم که هنوز هم ادامه داره .. شب ها اگه قبل از خواب کتاب خاطرات زندان و یا کتاب های زندگی افرادی که سختی کشیدن رو بخونم تا صبح توی خواب جیغ میزنم ! چند سال پیش کتاب خاظرات زن چریک هندی رو خونده بودم و تصمیم گرفتم که ترجمه اش بکنم ... تنها فرصت هم شب ها از ساعت 1 تا 3 صبح بود و معمولا شب ها تا صبح کابوس میدیدم ! تا وسط های کتاب ترجمه شده بود که دوست دخترسابق ام ! کتاب رو قایم کردم از بس که با جبغ و فریادهام از خواب پروندمش ! !

توی یکی از سفرهای دانشجوئی به مدت 2 روز همگی ( 8 نفر بودیم ) انقدر مست بودیم که فراموش کرده بودیم هتل مون کجاست و 2 شبانه روز کامل در شهری که 1 ساعت فاصله با هتل ما داشت در کنار دریا خوابیدیم !