"کیوان " دوستی که یادش همیشه این جاست
به یاد دوستم "کیوان " که پس از 6 ماه اسارت در سن 17 سالگی در بهار سال61 با بدنی رخمی ، شکنجه شده و نیمه جان ، حلق آویزش کردند ! و از آن پس خانوداش هنوز در سوگ تنها پسرشان آمدن بهار و نوروز را جشن نمیگیرند ! چشمان ماتم زده مادرش و صدای محزون پدرش هنوز در خاطرات من بسیار پُر رنگ هستند ..." جرم بزرگ " کیوان خواندن چند کتاب و نشریه سوسیالیستی – کمونیستی بود و قلبش برای رهائی مردم می تپید ! صدای خنده های بلند کیوان در کوه هنوز با من هست ..یادش به خیر ...
افسوس که سالهاست سایه شوم مذهب و ارتجاع بر ایران افتاده و خورشید را از شاخه چیده اند ! این پاسداران شب ، با " رویش ناگزیز جوانه ها " چه خواهند کرد ؟