Saturday, July 16, 2005

از نفرتی لب ريز

ما نوشتيم و گريستيم
ما خنده کنان به رقص برخاستيم
ما نغره زنان از سرِِ ِ جان گذشتيم ...


کس را پروایِ ما نبود .

در دور دست
مردی را به دار آويختند.
کسی به تماشا سر بر نداشت .

ما نشستيم
ما با فريادی
از قالبِ خود
بر آمديم .

شاملو