از نفرتی لب ريز
ما نوشتيم و گريستيم
ما خنده کنان به رقص برخاستيم
ما نغره زنان از سرِِ ِ جان گذشتيم ...
کس را پروایِ ما نبود .
در دور دست
مردی را به دار آويختند.
کسی به تماشا سر بر نداشت .
ما نشستيم
ما با فريادی
از قالبِ خود
بر آمديم .
شاملو
" I see this weblog as a place to THINK ALOUD without any worries " !