Tuesday, February 01, 2005

صد تا کار عقب افتاده دارم ...چند روزی هست که دست و دلم به هيچ کار ی نميره ...حتی استخر رفتن صبحهای زود هم مثل وظيفه انجام میدم ... حسابی دلگيرم ...نمی تونم توی کدوم نقطه از زندگی ام ايستاده ام ...فقط میدونم پارتی عالی پنجشنبه شب ( تولد يکی از بهترين دوستانم ) و 4 تا بطری شامپاينی که تا ساعت 7 صبح جمعه در حال سر کشيدن بودم هم فقط همون يک روز حالم رو جا آوردند ... حتی مهمونی روز شنبه که خيلی از دوستان خوب قديمی رو ديدم هم اثر مثبتی نگذاشت ... ناهار دستجمعی يکشنبه Pub Lunch توی اون پاپ شيک ، با اونهمه شلوغ بازی که ياد دوران دانشگاه افتاده بوديم هم انگار فقط محدود به همون چند ساعت بود ... يک جوری همه چيز بهم ذهن کجی می کنه ! می دونم هوای خانهِ دل ، دلگير ميشه گاهی ولی اين دفعه از گاهی گذشته ! ... و... اين هم بگذرد ، يعنی اميد دارم که زود بگذره ...