Saturday, October 23, 2004


The National Blood Service
از دوران دانشجوئی تا حالا هر سال 3 بار به مرکز اهدای خون ميرم و خون ميدهم. هر بار که برميگردم حداقل تا چند ساعتی احساس خوبی دارم . فکر می کنم شايد ، شايد يک بيمار رو نجات داده باشم .ديروز برا ی اهدای خون رفته بودم که البته منتی نيست و اين حداقلی هست که می تونم انجام بدم .حدود 10 سال پيش پسر بچه ای ايرونی درانگليس به بيماری مبتلا شد ه بود بنامBone Marrow که مغز استخوانش ديگه سلول جديد توليد نمی کرد اسم فارسی اش نمی دونم چی هست . نوع اين بيماری به صورتی هست که از بين 100 نفر ی که هم خون اين شخص هستند شايد يک نفر بتونه " دونيت " کنه ! و اون شخص بايد حتما از لحاظ مليتی به بيمار نزديک باشه ! مثلا بيمار افريقائی فقط می تونه از " بون مرو " يک فرد داوطلب افريقائی استفاده بکنه ،يا سفيد پوست اروپائی از سفيد اروپائی و غيره ... و حالا شانس " مچ " بودن و سازگار بودن هم که بستگی به شانس بيمار داره . بهر حال همون سال کلی از ايرونی های مقيم بريتانيا درخواست شد که برای کمک برن و خودشون رو در مراکز اهدای خون ثبت نام کنند . البته لازم به ياد اوری است که تست گرفتن و نمونه برداری کمی درد اور هست و از اهدا خون مراحل یيشتری داره ولی بيش از 99% ايرانيهای عزيز !!! مقيم بريتانيا که هنگام شعار دادن همگی "آريائی " هستند و برتر از همه مليت ها بودن رو اکثرا قبول دارن و باورکردن !! ! اصلا به روی مبارک خودشون نياوردن ! يادمه که حتی در تمام روزنامه های فارسی زبان چاپ انگليس هم آگهی چاپ کردن ولی بازم کوچه علی چپ بسيار گشاد تر از اونی بود که هزاران نفر توش راحت گم بشن ! من حدود 3 هفته بعد از اينکه جريان کاملا مطرح شده بود به انگليس برگشتم و در اولين فرصت برای کمک رفتم . از شانس من دکتری که معاينه می کرد همکلاسی سابق دانشگاهی در اومد و کمی هم گپ زديم . بعدش فقط از روی حس کنجکاوی از ش پرسيدم که تا بحال چند نفر اومدن ؟ به ليست کامپيوترش نگاهی انداخت و آمار نشون می داد که بغير از 12 نفر که هم فاميلی پسر بچه بيمار بودن فقط 3 نفر ديگه برای تست اومده بودن که هيچکدوم هم " مچ " نبود و البته متاسفانه " بون مرو " منهم " مچ " نبود و لی اسمم در ليست موند و هرساله برام نامه می فرستن که اگر خواستم می تونم اسمم رو از توی ليست بردارم و ... هيچ کدوم از اين حرفها رو برای تعريف از خودم ننوشتم که بنظر من اينها حداقل هائی است که هر " انسانی " می تونه برای کمک به " انسان " ديگه انجام بده و تازه اهدای خون برای فرد اهدا کنند هم کلی سود داره و خون اهدا شده با خون تميز و جديد جايگزين ميشه . شايد فقط نوشتم برای اون دسته از دوستانی که فکر می کنن با " شعار " های غلط انداز و پوچ با افتخار بر ايرونی بودنشان و اون حس برتری به همه نگاه می کنند . براستی چرا هرگز در ميديای ايرونی داخل انگليس کسی نپرسيد که " ما " به هم کمک نمی کنيم حتی اگر مرگ پسرکی در کار باشه ؟ اينکار ها چون مبارزه ؟!؟!؟ محسوب نميشه و لابد چون حزب و سازمان های آنچنانی ! نمی تونن برن با پرچم شعار و عکس رهبران زنده و بت های مرده توی بيمارستان عکس بگيرن و توی روزنامه ها و سايت هاشون تبليغ کنن ، پس احتياجی نيست کمکی بکنند !!! رهبر سابق هم نيست که بشه براش هزارن پوند خرج کرد تا مجسمه " چه گوارا " وارش رو در معروفترين مقبره لندن ودر کنار " مارکس " دفن کنند ! سخنرانی های طولانی ، تکراری و بی ارزش خواهر بزک کرده و لچک به سر هم نيست که بشه هزاران دلار خرج کرد و همزمان از طريق ماهواره به همه دنيا فهموند که بله " ما " هنوز هم هستيم ! افسوس ... خيلی ها هم که فقط هنگام " قورمه سبزی خوردن " و "کنسرت ايرونی رفتن " و صد البته نوروزها " هفت سين شيک " انداختن ايرونی 100 آتيشه و غيرتی هستند ! چقدر خوشحالم که تا بحال احساس ايرونی برتر بودن و ...ناسيوناليست کور نداشتم ! و هرگز " ايران " برام مرکز و ثقل جهان نبوده . بهر حال به تمام کسانی که اين سطور رو می خونن پيشنهاد می کنم چند ساعت وقت بگذاريد و برای اهدای خون اقدام کنيد . در هر کجای دنيا که باَشيد فرقی نمی کنه . همه ما متعلق به يک دهکده جهانی به نام " دنيا " هستيم ! پسرک 11 ساله چند ماه بعد از اينکه هيچ " مچی " پيدا نکرد مْرد ! اگر از اينهمه حرفهای جدی و غمگين خسته شدين بريد اينجا و کمی گيم بازی کنيد به امتحانش می ارزه همگی در رابطه با خون دادن و کمک به انسانها هستند