Tuesday, September 21, 2004

برای همدلی با سرکوب شدگان واقعی ! نه برای همراهی با قاتلان ديروزی و " خندان " های " امروز "

چه کسی فريبمان ميدهد ؟
چه کسی سنگ می اندازد ؟
زنان مان، زنده و افسرده
در زير فشار سنگ ها " له " ميشوند
به پيکر دخترکان مان ، تجاوز و سپس اعدام و ...
پسرکان مان را فراری می دهند با زبان شلاق و گلوله
و
" ما "
قدرت " جانيان " را می ستايم !
هورا کشان ميکنيم
دفاع از " قاتل "در، مقابل " قاتل ها "
زبان مان را سال هاست بريده اند
دهان مان را سال هاست دوخته اند
قلبمان را سال هاست " نشانه " رفته اند
و
و
و
دوستانمان را
در نا آکجا آباد ها
خاوران ها
و
و
و
چال کرده اند
و "ما " بی شرمانه
به بازی گرفته می شويم !
شايد اين سيد خندان
اين بار، با " ما " باشد !
شايد ...
و
و
و
دلش برای "ما " به تپد !!
چه تمنای ذليلی
و حقارتی که بزک شده ...
و
و
و
" من "
از جنس " شما " نيستم
و
انتظار " مرا "نخواهد کْشت
حقارت اما می کْشد مرا ...