Sunday, September 26, 2004

زندانی ای اوج فرياد
زندانی ای هر دم در ياد
ای که شور و عزم آهنينت
فرياد آوای آخرينت
در نگه همگان تو همان شيری
گر چه چه جور زمان تو به زنجيری
خونين پيکار تو
آينده از آن تو


شانزده سال از اين فاجعه گذشت

ديشب مراسم بزرگداشت، برای کشتار و قتل عام وحشيانه تابستان سال 1367 در لندن برگذار شد در ابندا 8 دختر و پسر کرد با لباسهای محلی و موزيک زنده رقص نسبتا طولانی گروهی و زيبابی اجرا کردند ... بعد از قرائت چند پيام و شعر خوانی و ... خانم ستاره ، زندانی رها شده ازدخمه های جمهوری اسلامی سخنانی ايراد کرد... شکنجه شدن در اتاقی که دختر 14 روزه اش در گوشه ای برا ی شير مادر بی تابی می کرده و " ستاره " اضافه بر تحمل دردهای شکنجه و وحشيگری پاسداران بايد به صدای فرياد و ناله دخترکش هم گوش می کرده ... همسرش پس از شکنجه های فراوان " تيرباران " می شود .. برای تضعيف روحيه ، جسد تکه پاره همسر رو به اتاق می آوردند ... گرمای 50 درجه شهر اهواز به مدت بيش از يک ماه با چشمان بسته در کمدی نشسته ، تنها تحرک 3 بار نوبت توالت هر بار 5 دقيقه ! و صدای اذان و قران در تمام مدت روز از بلندگو ها ... انتقال بدون خبر به زندان اوين...19 ماه بی خبری از تمام افراد فاميل ... شش ماه در سلول انفرادی ، تاريک و گرم اهواز بدون هيچ روزنه ای و حتی نور چراغ ... تاريکی محض و سکوت برای درهم شکستن روحيه مقاومش ... سپس ملاقات با مادرش و دختر ی که ديگر راه می رود و حرف ميزند ... ملاقاتی از پشت شيشه های قطور زندان و ... شش ماه در سلول انفرادی ، تاريک و گرم اهواز بدون هيچ روزنه ای و حتی نور چراغ ... تاريکی محض و سکوت برای درهم شکستن روحيه مقاومش ...
من سر تعظيم فرود می آرم به اينهمه مقاومت و آزادگی "ستاره " ها

" محمد " در سن 17 سالگی در اصفهان دستگير و به مدت 7سال و نيم در زندانهای جمهوری اسلامی بوده ... خاطرات دوستان و همرزمانی که ناجوانمردانه به پای چوبه دار رفتند ... مدتی وی را به زندان اوين منتقل می کنند ... " لاجوردی " جلاد ، اوين و هيتلر تاريخ معاصر ايران به بند آنها رفته و از آنان می خواهد که در مراسم "منافق کشی " ( اعدام دوستان زندانی شان شرکت کنند ) مشخصا هيچ کدام از اعضای اتاق داوطلب نمی شوند ، به پاسدار دستور می دهد که رو ی در اين اتاق رو علامت بزن ! ساعت 3 نيمه شب وحشيانه با آنها حمله می کنند و پس از ضرب و شتم وادارشان می کنند که پيکربی جان و نيمه جان دوستان تيرباران شده اشان رو به توی ماشين های های وانت کميته بگذارند ...مادر محمد در بيرون از زندان فوت می کند ، جنازه مادر را به درب زندان می آوردن تا روحيه وی را خراب کنند ! شبی يکی ار دوستانش را پس از اعدام به سلول او می برند و "محمد " 24 ساعت با پيکر بی جان دوستش هم سلولی می شود ...
اينها فقط گوشه ای از جنايتهای رژيم ديکتاتور جهموری اسلامی است ... در دهه 0 6 و در جريان کشتار تابستان 67 همين آغايان اصلاح طلب امروزی ! به کشت و کشتار بهترين جوانان ايران مشغول بوده و با فتوای " امام " گروه گروه و دسته دسته از زندانيانی رو به " خاوران " ها می فرستادند ... آمار دقيقی از کشتار و قتل عام هنوز بدسته نيامده ولی رقمی مابين 12 هزار تا 18 هزار نفرتحمين زده می شود ... لکه ننگ کشتار و قتل عام زندانيانی که بيشتر انها مدت محکوميت آنان هم پايان يافته بود تا ابد بر پيشانی جمهوری اسلامی خواهد ماند ... ستاره ها و محمد ها از اين قتل هام جان سالم بدر بردند تا اعماق فاجعه را برای " ما " بازگو کنند ... "ستاره " ها و " محمد " ها قهرمانان گمنامی که هر کدام نماينده هزاران "ستاره ی " به خون کشيده در زندان های جمهوری اسلامی هستند ... بيش از 20 سال از حيات حکومت ننگين اسلامی بر ايران میگذرد و هنوز اين جانيان با رعب و وحشت و کشت و کشتار و زندان و شلاق و ...شکنجه ... بر " ايران " حکومت می کنند .

يادشان و خاطره دلاوريها و از جان گذشتگي انسانهاي برتر نوري ايست که هر روز روشنائي بيشتر ميبخشد..مهربانان ايراني در زير آواري از خاک ستم و کينه اسلامي هنوز نفس ميکشند و من حس ميکنم بوي عطر خاک خون آلود ويرانه ها را و بياد می آورم وحشت راهروهاي اوين را ! پائيز سرد سال 60 و شبهای طولانی راهروهای خونين و ... هزاران خاطره دردناک ...دوستانی که عمر کوتاه دوستی ما در اوين آغاز و همانجا با " پرواز " اونها پايان يافت ...
و خاطرات تلخی که در " ذهن و قلبم " حک شده !


به سرنگونی شب ، کنون نگر همه جا
ز خشم و کينه ، خلق ، شراره گشته به پا