Thursday, July 15, 2004

دير

در چشم روز خسته خزيده است
رويای گنگ و تيره خوابی
اکنون دوباره بايد از اين راه
تنها بسوی خانه شتابی

تا سايه سياه تو اينسان
پيوسته در کنار تو باشد
هرگز گمان مبر که در آنجا
چشمی به انتظار تو باشد
...
از گوشه های ساکت و تاريک
چون در گشوده گشت به رويت
صدها سلام خامش و مرموز
پر می کشند خسته بسويت
...
قسمتی از شعر " دير " از دفتر " عصيان "
شاعر شورشی محبوب من " فروغ فرخزاد "