Thursday, January 22, 2004

به خاطر تولدت ...



2 بهمن سالروز تولد شاعر، روزنامه نگار و مبارز قهرمان خسرو گلسرخی


به نام نامی مردم
صداي خسرو گلسرخی در فضای خشک بی دادگاه نظامی شاهنشاهی غريد :
من در دادگاهی که نه قانونی بودن و نه صلاحيت آنرا قبول دارم از خود دفاع نمی کنم . بعنوان يک مارکسيست خطابم با خلق و تاريخ است. هر چه شما بر من بيشتر بتازد من بيشتر بر خود می بالم چرا که هرچه از شما دورتر باشم به مردم نزديکترم و هرچه کينه شما به من و عقايدم شديدتر باشد لطف و حمايت توده از من قوی تر است . حتی اگر مرا به گور بسپاريد – که خواهيد سپرد – مردم از جسدم پرچم و سرود می سازند.


خسرو گلسرخی در بی دادگاه نظامی شاه : من به خاطر جانم چانه نمی زنم ، زيرا فرزند خلق مبارز و دلاور هستم.

رئيس بی دادگاه با به صدا در آوردن زنگ دنباله مدافعات گلسرخی را قطع کرد . سرهنگ غفارزاده با صدايی که سعی می کرد مثل يک
دستور خشک و جدی باشد گفت :فقط از خودتان دفاع کنيد . حاشيه رفتن و تبليغات مرامی را کنار بگذاريد.و به ماده 114 قانون دادرسی و کيفراتش استناد کرد.

گلسرخی نيشخندی زد :
از حرفهای من می ترسيد ؟
رئيس بی دادگاه نظامی با عصبانيت فرياد زد :به شما دستور می دهم ساکت شويد . بنشينيد!
خسرو گلسرخی با صدائی بلندتر فرياد زد :
به من دستور ندهيد . برويد به سرجوخه ها و گروهبانهايتان دستور بدهيد. خيال نمی کنم صدای من آنقدر بلند باشد که بتواند وجدان خفته ای را بيدار کند. خوف نکنيد.می بينيد که در اين دادگاه باصطلاح محترم هم سرنيزه ها از شما حمايت می کنند.
ودر حالی که می نشست با سر به رديف سربازان مسلحی که دورتادور دادگاه ايستاده بودند اشاره کرد
.

ساواک برای در هم شکستن خسرو گلسرخی از در ديگری وارد شد. به خسرو پيشنهاد شد که دامون { تنها فرزندش } را در يک ملاقات خصوصی بپذيرد . اما گلسرخی در حاليکه که شوق ديداردوباره فرزندش را داشت و تمام ذرات وجودش نام و ياد دامون ، پسر خردسالش را طلب می کرد به اين پِشنهاد هم جواب منفی داد. خسرو می دانست دامون تنها نقطه ضعف اوست . ساواک اصرار کرد , گلسرخی با تلخی بغض آلودی گفت : نه...!

لاله های شهر من