Tuesday, October 07, 2003

" جادو "
من خوشبختانه به دعا، جادو ، نفرين، دين ، مذهب ، خرافات و امثالهم هيچ اعتقادی ندارم ولی هفته پيش اتفاقات عجيب و غريب پشت سر هم اتفاق می افتاد که واقعا نمی دونم چی اسمش رو بگذارم ..با دوستی درد دل ميکردم و می گفت: شک ندارم که " جادو ت " کردند !!!

چند روز پيش توی پنجره آشپزخونه کنار گلدونهای دوست داشتنی " کاکتوسم " حدود 100 تا مورچه بود که بسرعت همه جا ميرفتند ! معمولا در لندن مورچه و پشه و.. نيست و يا لااقل توی خونه های نوساز و تميز اين چيزها پيدا نميشه ! منکه اهل کشتن اين بيچاره ها نبودم و مجبور شدم که با " آب " همگی رو به خارج از پنجره بفرستم ! 2 روز بعد وقتی غروب اومدم خونه همون صحنه با تعدادبيشتری مورچه پيش روم بود ! مجبور شدم سريع برم به يکی ازاين سوپر مارکتهای 24 ساعته و اسپری دفع حشرات بخرم . آپارتمان من همش 7 ساله ساخته شده وقتی به مسئول نظافت و رسيدگی گفتم خيلی تعجب کرد ! گفت لابد مربا و يا شکر روی پنجره ريخته بودم ! خوشبختانه شکر و مربا دوست ندارم ! و اصلا نمی خرم !

چراغهای اتاق نشيمن ، راهرو ، اتاق خواب ، حمام ،جمعا 7 تا در اين هفته يکی پس از ديگری سوختند !

قاب و بقيه بند وبساط چراغ آشپزخونه يکدفعه سقوط آزاد کردند !

پنجره 2 جداره آشپزخونه از داخل شکسته ! دست من به اون بالای پنجره نميرسه و چطور شکسته برام معمائی شده ! اونهم فقط جدار داخليش !

2 تا از قاب عکسهای توی حموم يکدفعه به سمت زمين پرت شدند ! و شيشه هاشون شکست !

سويچ ماشينم برای اولين بار در عمرم ، بعد از اينکه ماشين رو توی خيابون پارک کردم " گم " شد ! و موندم وسط راه !

جالبترين اينه که چراغهای راهرو بيرو ن آپارتمان فقط اونهائی که بسمت من هست هر 4 تا در 2 روز پشت سرهم سوختند !

حالا موندم اسم اينهمه " اتفاق " در مدت يک هفته رو چی بگذارم ! جالبه نه ؟ شايدم عجيب !