Wednesday, September 03, 2003

" Highlander Gathering Cowal "


بازهم اومدم به شهر دوست داشتنی " گلاسکو " چند سال پيش که فرصت بيشتری داشتم بيشتر به اسکاتلند ميرفتم . پنجشنبه طبق قرار قبلی با دوستانم به شهر گلاسکو رفتم . ساعت 8 همگی در حوالی " George Square " توی باری نشسته بوديم و از هر دری سخنی بود . مثل هميشه برای خودم شراب سفيد سفارش دادم و بقيه هم آبجو و ...اسکاتلندی ها به مشروب خواری معروفند .نمی دونم کی متوجه شدم که دارم آبجو ميخورم ! از قديم گفته اند " خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو " !!! چقدر هم که من به اينگونه حرفها اهميت ميدم ! ساعت 3 صبح برگشتيم هتل و منکه هيچ وقت خواب درستی ندارم ساعت 6:30 بيدار شدم ! اين ساعت درونی من هيچ وقت روز تعطيل و روز کاری حاليش نيست ! رفتم استخر هتل که از نظر سايز هيچ فرقی با وان حموم نداشت . توی رستوران هتل صبحونه خوردم و رفتم بيرون برای قدم زدن و خريد روزنامه . سر اولين چهاراه مينی بوسی دختر 9 ساله رو زير گرفت ، جنازه در چند قدمی جلوی پام پرت شد ! دخترک بيچاره جابجا مرد ! هميشه مرگ چهره زشتی داره ...ساليان هست که مشکل خاصی با " مردن " و " مرگ و مير " ندارم ولی آنچنان افسرده شدم که سريع برگشتم هتل و مستقيم رفتم سراغ بار ! احتياج شديدی داشتم که با يکی حرف بزنم که خوشبختانه يکی از کارکنان هتل هم حال منو داشت !ولی اينقدر مزخرف در مورد مسيح و روح پسر خدا و.. گفت که حالم بدتر شد ! زنگ زدم به اتاق " Kevin " و با کلی فحش از خواب بيدارش کردم. نصف بطری ويسکی تموم شد و احساس بهتری دارم...
بقيه برو بچه ها هم يکی يکی ازشهرهای " Manchester " و " Liverpool " پيدا شون شد و همگی رفتيم به جزيره " Cowal " برای تماشای مراسم.
شب هم به يک بار " Karaoke " در مرکز شهر و ميدان " George Square" رفتيم و هنزمندان گروه تا تونستند خوندند و هنر نمائی کردند ! من بدجنس هم که دوربين بدست مشغول بودم !
شنبه هم دوستمانم با گروه موزيک خودشان بنام " Greater Manchester County " ازشهر منچستر در مسابقه شرکت کردند و آخرش هم تمام گروهها در شهر " Cowal " بصورت مارچ آهنگ زدند
و مردم هم کنار خيابون تشويق می کردند .
" Craig " دوست 17 ساله و با استعدادم ، جوانترين فرد گروه هست و تا حالا در چندين مسابقه مقام اول رو برده . از کجا معلوم شايد منهم بزودی سر از اينجا در آوردم ! ا لبته بعنوان هنر جو !
... هوا هم در تمام مدت " آفتابی " و نيمچه گرم بود که برای اين فصل غير عادی بود ، خلاصه بغير از مرگ اون دخترک که جلوی ماشين دويد بقيه ايام به خوشی گذشت . دوباره با کشتی به شهر " گلاسگو "برگشتيم و ...
توی اين مدت حدود 30 پاينت آبجو و 2 شيشه ويسکی اسکاتلندی نوش جان کردم ! اونهمه آبجو برای من که شايد در سال يکبار هم آبجو نخورم عجيب ولی جالب بود ! خلاصه تنوع گاهی لازمه ...

تازه برگشتم ...اما...

؟Where shall I go next ? Any idea