پائيز آمد د ر ميان درختان لانه کرده کبوتر ، از تراوش باران می گريزد
خورشيد از غم با تمام غرورش پشت ابر سياهی ، عاشقانه به گريه می نشيند...
يادش بخير اون سالهای اول انقلاب که ايران بودم اين ترانه سرود رو در " کوه " می خونديم ... چقدر دلم برای اون کوهای تهران تنگ شده ! دربند ، درکه ، قله توچال ، دماوند ، غار زرد ، سنگ هفت دربند توی راه قله توچال ، سنگ نورديهامون ، سنگ آلبرت ، سنگ گاندی ، سنگ شروين و... اصلا اگر روزی برگردم بيشتر بخاطر همون کوها و خاطره هائی است که اون جا موندند .. خودم يک روزی با شادی رها شو ن کردم ولی " امروز " براشون دلتنگم ! خاطرات کوههای اونروزها با دوستانی که بيشترشون يا در ايران نيستند يا " قهرمانانه " در راه " آرمانهاشون " اعدام شدند و " به " مرگ " خنديدند و رفتند ...خاطره ها " گاهی " سنگين ميشن !
.. و اين هم بگذرد ...
اين فصل قشنگ کم کم داره از راه ميرسه . امروز به پارکی بنام Kew Gardens درجنوب غربی لندن رفته بودم حيفم اومد شما ها رو هم شريک اين همه زيبائيهای طبيت نکنم