آنروزها
پيشترها وقتی دلم برايت تنگ ميشد هميشه به" ماه" نگاه ميکردم
پيشترها وقتی دلم هوای تو را ميکرد ،" نامت" را تکرار ميکردم
پيشترها وقتی غصه دار بودم با " يادت " غم را از دل بيرون مي راندم
پيشترها وقتی دلم ميگرفت ، به موسيقی " مشترکمان " گوش می سپاردم
پيشترها وقتی دلتنگی ام را اندازه ای نبود ، " يادِ خاطره ای " آرامم ميکرد
پيشترها " صدايت" هميشه در همين نزديکيها بود تا اعماق وجودم
پيشترها " نگاهت" روبرويم بود تا بي نهايت افق
پيشترها ...
...
آنروزها دنيای " ما " خاکستری نبود
امروز
" هيچ " ديگر " تو " را بخاطرم نمي آورد !
و اين " تلخ " است
ميفهمی " تلخ ِ تلخ ِ !