خفته ام
می دانم که خفته ام
در ژرفای شب نيلگون
و روياهای خود
خفته ام
دور از خانه قديمی ام
غمگين نيستم
در کلبه ای از تابستان ايستاده ام
و در آن سوی دريچه آسمان زمستان را مي بارد
و جهان غم انگيز نيست
- خواب می بينم -
در اعماق روياهای خود
با خود ميگويم
در بيداری ديگر غمگين نخواهم بود
در ژرفای شب نيلگون
و روياهای خود...