Sunday, March 02, 2003





کنارساحل روی تخته سنگی نشسته بودم و به صدای امواج درِيا که مثل يک نوع درمان روح و روانه و هميشه آرامش خاطرم بود گوش ميکردم...نميدونم چند وقت اونجا نشسته بودم و خيره شده بودم در امواج زيبا ... چه سکوتی ...چه غروری..موجهای کوچيک و بزرگ با آرامی يا از کنار هم ميگشتند و يا به نرمی در هم يکی وغرق ميشدند ....
ناگهان شنيدم صدای گريه ماهيان فراموش شده را که در اعما ق درياها محبوس هستند...

يعنی اين صدای ماهی سياهه کوچولوی خودمون هست؟
کجائی ای ماهی سياه کوچولو بيا و دوباره رهگشای خستگان زخمی شو... اينروزها بيشتر ا ز هر وقت ديگه محتاجت هستيم. بيا کمک کن به ماهيان آزاده ای که قلاب ماهيگيران بی رحم زخمی ا بدی بر پيکرشان نهاده ! بيا ای پيشاهنگ ماهيان...


چرا هميشه " نجات دهنده در گور خفته است "؟! اه ، صدای امواج دريا ديگر آرامش خاطرم نيست !