Friday, February 14, 2003





عشق


دلگيرم از خوِيش
ز يرا
عشق را درپا يتخت مذهب وياس آزمودم
من کشف کرده ام
عشق را نمی توان به ابلهی نوشاند
من صداقت را در پاکی آب به نمايش گذاشتم
و روحم را همچون نانی قسمت کردم
اوج هِِيجانم را بيهوده فر ياد کردم!
.....
.....
من کشف کرده ام
عشق را نمی توان به ابلهی نوشاند
فاصله ايست ميان عشق و ابتذال به طول ديوار چين
فاصله را حفظ کنيم -
شادم
باور دارم
عشق دوباره بر فراز آسمانم پرواز کنان ميايد
و همچون کاکلی بر سرم صعود ميکند
.....
.....
-دور شويد-
سيمرغ عشق در راه است
حس ميکنم هنوز هم
"بهترين چيز رسيدن به نگاهيست که از حادثه عشق تر است"