Saturday, July 29, 2006

سکوت

دَستم نمیرَود به نوشتن ...

Monday, July 17, 2006

سلام

سلام
سلام، خورشید صبحگاهی
روزَم را تو بساز
سلام گرمای ظهر
چندی با من بمان
سلام غروب دلنشین
سلام ماه من
سلام ستاره های درخشان
سلام ...
هیچ میدانی
ما بین اینهمه
هنوز "شب " را
می پرستم !

Monday, July 03, 2006

عشق اگر عشق باشد ...

دوست عزیزی که برای مسافرت به ایران رفته بود چند روز پیش برگشت و کادوی تولد برایم کتاب " گزین گویه های " فروغ فرخزاد به نام " عشق اگر عشق باشد ... " رو آورده
...
قسمتی از کتاب "
" شعر برا ی من مثل پنجره ای است که هرقت به طرفش میروم ، خود به خود باز میشود . من آنجا می نشینم ، نگاه میکنم ، آواز میخوانم ، داد میزنم ، گریه مکینم ، یا باعکس درخت ها قاطی میشوم ، و میدانم که آن طرف پنجره یک فضا هست و یک نفر می شنود ، یک نفر که ممکن است دویست سال بعد و یا سیصد سال قبل وجود داشته باشد – فرقی نمی کند - وسیله ای است برای ارتباط با هستی ، با وجود ، به معنی وسیعش ، خوبی اش این است که آدم وقتی شعر میگوید ، میتواند بگوید : من هستم و یا من هم بودم و در غیر اینصورت چطور می شود گفت که " من هم هستم و یا من هم بودم .


در 2 هفته نامه اینترنتی " فروغ " بیشتر در باره این کتاب بخونید