Wednesday, November 30, 2005

" مجتبی " يکی از " ما " ست ... مجتبی خود ما ست ... متحد شويم

چند سالی هست که کابوس همیشگی مرگی نا خواسته و نابرابرانه همیشه در این نزدیکی هاست ...مجتبی سمیعی نژاد هنوز در بند است ... مجتبی ها را تنهانگذاریم ... ما باید مجتبی را حمایت کنیم ... این حداقل کاری استی که میشه کرد ... لطفا اگر تا حالااین پتیشن رو امضا نکردید همین الان امضا کنید ...مطمئن باشید بی نتیجه نخواهد بود ...سایت مجتبی سمیعی نژاد را آزاد ... مجتبی را دریابیم

زندانی ای اوج فرياد... زندانی ای هر دَم در ياد

Tuesday, November 29, 2005

یک صدا ی هم صدا

یک نگاه
یک صدا
یک خنده
یک چیز - موهوم - مثل شیئی گمشده !
تکه سنگ های رها شده
گرد هم آمده اند
شاید
صخره ای ساختم
از لایه های موج و سنگ
با پوشش برفی
نرم تر از قلبی لرزان
شاید دو باره ساختم
با دو نگاه
با دو خنده
و یک صدا ی هم صدا

Monday, November 28, 2005

معجزه احمدی نژاد

حتما بسیاری از شما سخنان گُهر بار اخیر " مستر پرزیدنت ایران اسلامی رو شنیده اید ! ویدئوی با صدای کیفیت بسیار پایین اینجاست و میشه حدود 2 دقیقه از قرن 21 و دنیای اینترنت به عصر حجر پرتاپ شد... بعد از این نزدیک به 2 دقیقه میشه حسابی شوکه شد ! بله به ایران اسلامی و تفکرات عالی نماینده چندین میلیون ایرانی خوش آمدید ...میدونم که الان بسیاری ادعا میکنند که ما اصلا رای ندادیم و.. اصلا تقلب شد ...ما به نماینده ؟!؟! دیگه ای رای دادیم و ... چه بخواهیم و چه نخواهیم چندین میلیون ایرانی در داخل و حتی خارج از ایران در این نمایش مسخره شرکت کردند ... این سخنان گُهر بار رو به تمامی کسانی در این انتخابات شرکت کردند تقدیم میکنم ... دست همگی تان درد نکنه و امید دارم که از معلومات و مشاهدات عینی !! " رئیس جمهورتان ( فرقی نمی کرد که نام کدامیک از این 8 نفر از صندوق بیرون بیاد ) لذت ببیرید و همیشه نورانی باشید ! چون کیفیت صدا بد هست عین حرف هاش رو اینحا مینویسم تا شما هم بخونید ...


احمدی نژاد خطاب به آخوندی به نام احمدی آملی : ما به نيويورك كه رفته بوديم، قبل از آن‌كه برويم خيلي جوسازي بود، تهديد كرده بودند كه اگر بياي، دستگيرت مي‌كنيم. گفتم: من مي‌آيم. گفتند: پس امنيت را برقرار نمي‌كنيم. گفتم: پس حتما آنجا خبري هست كه مخالفت مي‌كنند. من مي‌آيم. خدمت آقا هم عرض كردم، همين را فرمودند، گفتند: حتما بايد اين سفر انجام شود، خودشان آنقدر عليه ما تبليغ كرده بودند كه همه گوش‌ها و چشم‌ها را به سمت ما متوجه كرده بودند كه اين هيأت كي هست.

وقتي در خيابان‌ها راه مي‌رفتيم، به هر ساختماني مي‌رفتيم، همه توجهات به سمت هيأت ايراني بود، كأنه هيچ كس ديگري نبود. من روز آخري كه سخنراني كردم، تقريبا همه سران بودند يكي از همان جمع به من گفت: «وقتي تو شروع كردي «بسم‌ا..» و «اللهم» را گفتي، من ديدم يك نوري آمد، تو را احاطه كرد و تو تا آخر در يك حصن و حصاري رفتي»؛ اين را من خودم هم احساس كردم كه فضا يك دفعه عوض شد و همه حدود بيست‌وهفت، هشت دقيقه تمام، اين سران مژه نزدند. اين‌كه مي‌گم مژه نزدند، غلو نمي‌كنم. اغراق نيست، چون نگاه مي‌كردم، همه سران مبهوت مانده بودند. انگار يك دستي همه آنان را گرفته بود، آنجا نشانده بود. چشم‌ها و گوش‌هايشان را باز كرده بود كه ببينيد از جمهوري اسلامي پيام چيست.


به نظر من تمام کسانی که در انتخابات فرمایشی جمهوری اسلامی شرکت کردند و به هر نماینده ای؟!؟! ( بخوانید یکی از 8 قاتل و سرکوب کننده مردم ایران ) رای دادند به نوعی مسئول ادامه حیات ننگین جمهوری اسلامی هستند ... ادامه حکومت 27 ساله سرکوب و ترور بهتر از " احمدی نژاد "نمیشه .

Friday, November 25, 2005

Burning Flame

در این روزهای سرد پاییزی
نیازی به آفتاب بی ر مَق ندارم
دِل اَم
از عشقی بیکران همیشه " گرم است "
و این آتش جانسوز
هرگز قصد خاموشی ندارد !

Wednesday, November 23, 2005

The Lost Art

دیشب یکی از دوستان خویم " Christian Furr" که نقاش موفقی هست ، در سالن کوچک ولی بسیار معروف " The Marquee Club – Colony Hall – " کتابش رو Launch ( مترادف فارسی اش رو بلد نیستم !) کرد. کریستین در 28 سالگی جوان ترین نقاشی بود که از نزدیک پُرتره ملکه انگلیس رو کشیده . کلی نمایشگاه و آثار مختلف داره که در سایت خودش میتونید ببیند . عکس روی جلد کتاب " The Lost Art " هم " Emma" همسرش هست . کتاب بیشتر در مورد آموزش سریع و تشویق به نقاشی برای همگان هست . به نظر من اگر عده بیشتری به نقاشی و کلا کارهای هنری ( حتی بصورت hobby ) رو بیارن حتما دنیا ی بهتری خواهیم داشت .
شاید یکی از جاذبه های نقاشی های کریستین برای من این هست که بیشتر آدمهای نقاشی های اون رو از نزدیک میشناسم !یکی از بهترین نقاشی هاش به نظر من این هست .نقاشی از اتاق خواب خونه قبلی اشون گرفته شده

Monday, November 21, 2005

The Libertine

فیلم " The Libertine " رو در سینما دیدم . بازی در حد عالی " Johnny depp " داستان برداشتی از موضوعی تاریخی است . کسانی که به تاریخ انگلستان علاقه داشته باشن شخصیت " John Wilmot " رو میشناسن . داستان فیلم در قرن 17 در انگلستان اتفاق می افته . فیلم به قسمتهائی از زندگی " جان وِلموت " ملقب به " Earl of Rochester " می پردازه . " جان " که در زندگی اش خوش گذران ، زن باز ، پُر رو ، فردی با کاریسما و البته شاعری که شعر های اروتیک بسیار سروده و همچنین سربازی جسور که در تمام جنگ ها و در عملیاتی که دیگران از آن شانه خالی می کردند با شهامت شرکت می کرده . فیلم زندگی " جان " رو از هنگامی نشون میده که وی ازدواج کرده ولی به همسر بسیار زیبایش توجهی نداره . " گینگز چارلز دوم " از وی می خواهد که یک اثر هنری ماندی برایشان خلق کنه . وی عاشق دختر هنرپیشه آماتوری میشه و در اثر تمرین های سخت و زیاد ، از او هنرپیشه ای حرفه ای میسازه و البته با هم دوست میشوند !نمایش پس از کلی هزینه وتمرین ، عاقبت به روی صحنه میاد و هنگامی که شخصیت " گینگز چارلز دوم " رو در صحنه نمایشی کاملا سکسی و جنسی مسخره میکنه پس از اجرای نمایش در حضور " چارلز و مهما نان فرانسوی اش " مجبور میشه که از شهر فرار کنه و ...پس از اون زندگی اش در اثر بیماری رو به افول است و ... درنهایت صحنه مرگ وی. فیلمبرداری قشنگ ، دیالوگ های زیبا با زبان انگلیسی کمی سنگین و قدیمی و کمی تلخ .
فیلمی بسیار قوی که من دیدنش رو به همه پیشنهاد می کنم . به احتمال زیاد " جانی دِپ " برای بازی در این فیلم اسکار خواهد گرفت .

Saturday, November 19, 2005

خون ارغوان ها


قفس را بسوزان
رها کن پرندگان را
بشارت دهندگان را


که لبخند آزادی خوشه شادی با سحر بروید
سرود ستاره را موج چشمه با آهوان بگوید


برای دوست عزیزی که مینویسد : چشمان من اما... آرزوی دیدار... وطنی دارند که مجتبی سمیعی نژاد اش در گوشه زندان نپوسد... که مرگ حرف اول را در آن نزند!

Friday, November 18, 2005

کنفرانس سران جامعه اطلاعاتی در تونس - WSIS

از دوشنبه قسمت پایانی کنفرانس سران جامعه اطلاعاتي در شهر تونس ( کشور تونس ) شروع به کار کرده است و امروز جمعه روز پایان کنفرانس هاست . اصلي ترين هدف اين کنفرانس که با حمايت سازمان ملل متحد برگزار مي شود، بيرون آوردن کنترل اينترنت از دست کشور آمريکا است. کشورهاي اروپايي شرکت کننده در کنفرانس امسال در تونس، تلاش مي کنند تا توضيح دهند که پديده اي فراگير مانند اينترنت بايد دموکراتيزه شود و نظام حقوقي کشورها نسبت به آن مشخص شود. در مقابل آمريکا تلاش مي کند تا از اين استدلال دفاع کند که اينترنت بدون هيچ مشکلي مشغول کار است و در نتيجه نيازي به تغيير سياست هاي راهبري آن نيست.
در اين ميان فعالان حقوق بشر و آزادی خواهان شرکت کننده از کشورهاي جهان سوم تلاش مي کنند تا توجه جهانيان را به سانسور گسترده اينترنت در کشورهايشان جلب کنند و راهکارهايي براي فشار به دولت ها براي کم کردن سطح سانسور پيدا کنند. من بعنوان نماینده پن لاگ در جلسات کنفرانس جهانی که در ژنو ( سوئیس ) برگزار شد شرکت داشتم و در آخرین روز کنفرانس بزرگی با شرکت کلی از خبرنگاران و ...تشکیل شد . تفریبا همگی به برگزاری جلسات در کشور تونس اعتراض داشتیم . تونس شاید بد تر از ایران نباشد ( من بار ها به شهر های مختلف در کشور تونس سفر کرده ام و واقعا اوضاع سیاسی و ... به بدی ایران نیست ) ولی هنوز دیکتاتوری به نام " بن علی " زمام امور را بدست دارد . همانظور که انتظار میرفت برای بسیاری از شرکت کنندگان سرشناس اشکالاتی بوجود آورده اند . سردبیر گزارشگران بدون مرز با وجود داشتن کارت شرکت در جلسات از سوی سازمان ملل اجازه خروج از هواپیما رو ندادند ! سایت " جادی " گزارشات جالبی در مورد کنفرانس داره که خوندنشون رو به همه پیشنهاد میکنم . بغیر از کلی از مثلا " ان . جی . او " های غیر وابسته ایرانی که تقریبا همگی وابستگان دولتی هستند و یا لااقل در کنفرانس ژنو همه حاج آقا های دولتی و ریش و پشمی بودند که به اسم " جوانان " در کنفرانس شرکت داشتند ! این بار خانم شیرین عبادی هم در کنفرانس شرکت داشته .

کانون وبلاگ نویسان ایرانی ( پن لاگ ) اصلاعیه ای در این باره منتشر کرده

سایت بی بی سی انگلیسی هم گزارش روزانه کنفرانس رو می نویسه .

درحاشیه کنفرانس :

محمد خاتمی رئیس حمهور پیشین ایران هم همراه با هیئتی در کنفرانس شرکت کرد و به سوالات خبرنگاران در مورد سانسور اینترنتی در ایران پاسخ گفته ! سید خندان فراموش کرده که به جهانیان توضیح بدهد که برای اولین بار پدیده فیلترینگ و زندانی کردن وبلاگ نویسان در ایران ، در زمان حکومت ایشون صورت گرفته است !
حسین درخشان ( سردبیر خودم ) در جلسات شرکت کرده ودر مصاحبه ای با خبرنگار امریکائی اعتراف کرده که در ایران وبلاگ نویس زندانی داریم و به طور مشخص از" مجتبی سمیعی " نام برده . چندماه پیش که پن لاگ کلی بیانه داد و در جلسات قبلی که در ژنو برگزار شد وقتی پن لاگ اسم و عکس مجتبی سمیعی نژاد رو همه جا پخش کرد و در کلی از سایت های اینترنتی قرار گرفت ایشون اعلام کرد که " یک مشت پناهند سیاسی و بیکار که از دولت پول بیمه بیکار ی میگیرند ؟!؟! در اروپا بیخود شلوع میکنند و مجتبی نامی وجود خارجی ندارد وی تا اون جا پیش رفت که انجمن پن لاگ رو متهم به این کرد که برای پسر خاله هایشان بیانه صادر میکنند ! از نظر وی یک زندانی باید مثل اکبر گنجی ( خودی سابق و معروف ) باشه تا بشه در موردش حرف زد ! بهر حال من این تغییر عقیده رو به فال نیک میگیرم هرچند امیدی به تغییر تفکر آخوندی ملا درخشان ندارم . کیش شخصیت و تلاش برای محبوبیت و به قول خودش سفر مجانی ؟!؟!؟ حقارت فردی به بار میاره !
انجمن وبلاگ نویسان ایران ( پن لاگ ) متشکل از صد ها وبلاگ نویس فارسی زبان در سراسر دنیاست و با کمی وقت میشه تمام آرشیو وبلاگ پن لاگ رو خوندو قتی بنا باشد از آزادی دفاع کرد تقسیم بندی زندانیان به خودی و غیر خودی فقط از عهده خودی های سایق که هر کدام به علتی به کشور کفار پناه اورد اند بر می آید !
*عکس بالای صفحه تمبر ی است که اداره پست تونس به مناسبت برگزاری کنفرانس در کشورشان چاپ کرده .

Wednesday, November 16, 2005

دنیای بدون مرز و دوستانی بدون مرز

مایکل : متولد تایلند از پدری ایرلندی ( ملوان ) و مادر ی امریکائی ( وکیل ) در 1 سالگی به کشور آلما ن مهاجرت میکنند و تا 13 سالگی در آلمان زندگی میکند . پس از آن به انگلستان می آیند و الان سالیان هست که در لندن زندگی میکنه . هرچند "مایکل " هنوز زبان اولش و به نوعی خودش رو آلمانی میدونه !

دایانا : پدرالجزایری و مادر فرانسوی . متولد " جزایر کارائیب " و از 5 سالگی بزرگ شده پاریس . مدت 12 سال هست که دایانا در کشور مصر و شهر قاهره زندگی میکند .

راجر : متولد شهر برمینگهام از پدری انگلیسی و مادری پرتقالی . بزرگ شده کانادا و در حال حاضر مقیم امریکا

کارلوس : پدر و مادری اسپانیائی . متولد و بزرگ شده شهر " بارسلونا " در 19 سال احبر مقیم شهر لندن . همسرش " الیزابت " لهستانی است و این دو حدود 7 سال پیش در یکی از مهمونی های من آشنا شدند و 2 سال پس از آن ازدواج کردند . با استاندار مرز بندی های جغرافیائی تنگ نظران ، فرزند آنها اهل کجا خواهد بود ؟!

شارلوت : از پدر ومادری انگلیسی متولد هند و تا 8 سالگی مقیم هند . پس از اون مهاجرت به استرالیا و 15 سال هست در لندن زندگی میکنه . شارلوت 3 سال پیش با " جان " امریکائی ازدواج کرد و با هم در شهر لندن زندگی میکنند .

" تام" و " سالی " هر دوانگلیسی هستند و الان 5 سال میشه که به نیوزیلند مهاجرت کرده اند و دختر بسیار زیبا و 4 ساله آنها متولد نیوزیلند هست . در طبق برنامه هایشان در 5 سال دیگه برای همیشه به کانادا خواهند رفت .

" استیو " متولد شهر منچستر هست و در 2 سالگی به همرا خانواد ه اش به کشور " افریقای جنوبی " مهاجرت میکنند . 10 سال پیش بعد از جنگ و آپارتاید وحشتناک مابین سفید ها و سیاه پوست ها تصمیم میگیره برای همیشه به انگلستان برگرده و از او به بعد مقیم لندن هست.


" لزلی " متولد استرالیاست . پدرش انگلیسی و مادرش نیوزلندی است . در سن 18 سالگی برای ورود به دانشگاه به انگلستان میاد .چندی بعد با یک پسر اطریشی آشنا میشه و ازدواج می کنند. خانواده 3 نفری آنها مقیم شهر " گلاسگو " اسکاتلند هست.


" منجید " از پدر و مادری هندی ، متولد هند و بزرگ شده انگلستان هست . " جری " از مادر ی تایلندی و پدری استرالیائی متولد امریکاست . این زوج در لندن آسنا شدند و دختر اونها که متولد لندن هست " ایندیا " نام داره .

" سایمون " پدرش ایرونی ومادرش آلمانی است . متولد آلمان ولی چندین سال در انگلیس زندگی کرده و این روزها مقیم نیویورک هست

این نمونه ها فقط بخش کوچکی از حلقه بزرگ دوستان من هستند . با اینهمه تفاوت در ملیت ، مذهب ، رنگ پوست ، زبان ، فرهنگ و ... های مختلف چرا هنوز اکثر ایرانیانی که من دیده ام شدیدا " نژاد پرست " هستند ؟ البته که منظورم بیشتر ایرانیان مقیم خارج از ایران هست .
من خودم رو متعلق به همه دنیا میدونم و در قالب ها ی جقرافیائی و مرز بندی های روزمره امروزی جا نمی شم !

Tuesday, November 15, 2005

ب مثل بمب ب مثل برنج ب مثل باروت

شعری زیبا از شاعر مبارز مینا اسدی با صدای خودش

...با بمب و برنج و باروت ...
... باز هم راضی بود و میخواستم نفس بکشم و باشم ...
...تو بودی که نگذاشتی !

Friday, November 11, 2005

اعتراض به سانسور و فیلترینگ اینترنت در ایران



باید همه با هم متحد شویم . سانسور و فیلترینگ اینترنت با هر اسم و بهانه ای محکوم است

Thursday, November 10, 2005

پسرک فلسطینی و فتح قلب ها

شاید تو ی این دنیای عجیب و غریب معاملات ، خشونت و زور گوئی هیچ خبری نمیتونست بیشتر از این من رو شاد کنه . پسرک 12 ساله ای به نام " احمد خطیب " در حین بازی با دوستانش در شهر " جنین " ( فلسطین ) مورد حمله سرباز های اسرائیلی قرار میگیره . سرباز ها پس از تیر زدن به " احمد " متوجه میشوند که پسرک تفنگ اسباب بازی به دست داره ! سریع اون رو به بیمارستان محله اسرائیلی ها منتفل میکنند ولی چون گلوله به سر وی اصابت کرده بود " احمد " کشته میشه . " اسماعیل " پدر احمد از پزشکان می پرسه که حالا که هیچ امیدی به نجات جان فرزندش نیست ، آیا میشه از اعضای بدنش برای نجات جان دیگر بیمارن استفاد کرد ؟ پزشکان اسرائیلی از قلب ، کبد ، کلیه ها و ریه های احمد برای نجات جان 6 بیمار اسرائیلی استفاده کردند . پیوند ها شامل بیمارانی از کودک 7 ماهه تا خانمی 58 ساله بود. من این اقدام انسان دوستانه پدری درد کشیده و فرزند از دست داده رو تحسین میکنم. ایکاش سیاستمدارن جهانی ، و حاکمان دنیا !؟! هم کمی فقط کمی از این انسانیت و مهربانی بوئی برده بودند ! بدون شک اهدای اعضای بدن " احمد " صلح در منطقه رو به ارمغان نخواهد آورد ولی شاید برای هزارمین بار به جهانیان اثبات بکنه که " همه ما " صرف نظر از مذهب ، ملیت ، رنگ پوست ، مرزهای جغرافیائی ، زبان و ... " انسان " هستیم و محتاج به یکد یگر..." احمد " و پیام انسان دوستانه پدرش در حداقل 6 نفر اسرائیلی برای همیشه زنده خواهد ماند !

Friday, November 04, 2005

Simple Truth

Discovered many years ago
I am what I am
?Are you , who you think you are
?! Are you really
Be honest

Thursday, November 03, 2005

نگاه ها ...فاصله ها ...و آینه ...!